سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

.......

مسافر دری را که به نور ماه  

روشن بود کوبید و گفت:

_ آیا کسی در خانه هست؟

.... اما هیچکس پایین نیامد

هیچ کس از دریچه پربرگ خم نشد......

وسر خود را بالا کرد گفت :

به ایشان بگو من به قول خود وفاکردم و آمدم

اما هیچکس جواب من نداد.....

 

 

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 92/10/29ساعت 2:29 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )


جوابم نکن مردم از نا امیدی 

شاید عاشقم شی خدا روچی دیدی


خیال کن جواب منودادی اما 

عزیزم جواب خدا رو چی می دی


همین جوری اشکام سرازیر میشن 

دیگه از خودم اختیاری ندارم


من از عشق چیزی نمی خوام به جزتو 

ولی از تو هیچ انتظاری ندارم


صبوریم کمه بی قراریم زیاده 

چقدر بی قرارم من صاف وساده


عزیزم چقدر سخته دل کندن از تو 

عزیزم چقدر تلخه کام من از تو


نزار زندگیم راحت از هم بپاشه 

جوابم نکن مردم از بی جوابی


یه چیزی بگو پیش از اینکه بمیرم 

به خوابم بیا پیش از اینکه بخوابی


شب از نیمه های زمستون گذشته 

به خوابم بیا پیش از اینکه بمیرم


اگه پا به خوابم گذاشتی عزیزم 

یه چیزی بگو بلکه آروم بگیرم



نوشته شده در یکشنبه 92/10/29ساعت 2:26 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )


 

کجا بودم ، صدات پیچید  ...  صدای آشنات پیچید
چشات معلوم نبود امّا   ...  تو گوشم، خنده هات پیچید  


چقدر عاشق شده بودم   ...  چقدر عطر تو پیدا بود
نمیدونم کجا بودم   ...  شاید آخرِ دنیا بود


شایــد آخرِ دنیا بود!
کجاای رویاهام بودی  ...  چقدر تو خاطرم بودی
کنارِ بغض هر روزم   ...  کنارِ پنجرم بودی


کجایِ قابِ نمیروزم   ...  تو خورشیدم شده بودی
رو زخمِ بی کسیِ من   ...  بازم مرحم شده بودی


کجا بودم ، چه احساسِ   ...  قشنگی، تو دلم داشتم
تمام هست و نیستم رو   ...  تو آغوشِ تو میزاشتم


هوا ، بویِ تورو میداد   ...  از عطرت، عاشقی پر بود
نمیدونم ، کجا بودم   ...  برام دور از تصور بود
برام ، دور از تصور بود



نوشته شده در یکشنبه 92/10/29ساعت 2:25 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )


 

 زیر بارون نفساتو دوست دارم

عطر خوب تورو بارون میگیره 

با تو زندگیم چه رویایی میشه

با تو این قلب یخی جون میگیره

دوست دارم تموم لحظه هامو با تو باشم

دوست دارم که دست گرمتو بگیرم

دوست دارم تموم خاطراتم با تو باشه

دوست دارم تو انتظار تلخ تو بمیرم

دوست دارم فقط چشاتو وا کنی

تا ببینی که چقدر دوست دارم

همه خوبیاتو باور میکنم

نمیتونم بی تو طاقت بیارم

 


نوشته شده در یکشنبه 92/10/29ساعت 2:23 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

ه دیواره، یه دیواره   

… که یه عمر آزگاره

اونورش همیشه بن‌بستاینورش هیچی‌ نداره
یه طرف همه سیاه ویه طرف همه سفیدیم
این طرف ریشه نداریماون طرف ریشه بریدیم


اگه از دیوار خونهچشممون جدا نمی‌شد
یه درخت پیر انجیرهمه چیز ما نمی‌شد


بسکه زندگی‌ نکردیموحشت از مردن نداریم
ساعتو جلو کشیدنوقت غم خوردن نداریم


برای اون یه وجب خاکهمه دنیامونو دادیم
ما برای بوی گندمخیلی‌ چیزامونو دادیم


هیشکی یادمون ندادهخنده هامونو ببینیم
این فقط درد وطن نیستما تو غربتم همینیم


اینور‌ و اونور دیواردرد ما هنوز همونه
آی‌ شقایق ما جماعتدردمون از خودمونه


تو همه خاطره هامونحق دشمن مرده باده
حتی راه دشمنی روهیشکی یادمون نداده


یه دیواره، یه دیوارهکه یه عمر آزگاره
اونورش همیشه بن‌بستاینورش هیچی‌ نداره


از عذاب این قبیلههممون خون از هم بریدیم
حسّ همخونی نداریمچون قبیلمونو دیدیم


ما که تو زمزمه هامونهی‌ به داد هم رسیدیم
یکی‌ یادمون بیارهکی‌ به داد هم رسیدیم


تو هجوم این همه حرفهر جوابی یه سقوطه
تو بگو هرچی‌ که میخوایمن که سنگرم، سکوته

 


نوشته شده در یکشنبه 92/10/29ساعت 2:21 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

ترانه بهشت ... خواننده : گوگوش

 

از این بیراه? تردید  ...  از این بن بست میترسم
من از حسی که بین ما  ...  هنوز هم هست میترسم

 
ته این راه روشن نیست  ...  منم مثل تو می دونم
نگو باید برید از عشق  ...  نه می تونی نه می تونم

 
نه می تونیم برگردیم  ...  نه رد شیم ازتو این بن بست
منم میدونم این احساس  ...  نباید باشه اما هست

دارم می ترسم از خوابی  ...  که شاید هر دومون دییدیم
از اینکه هر دومون با هم  ...  خلاف کعبه چرخیدیم

 
واسه کندن از این برزخ  ...  گریزی غیر دنیا نیست
نمیدونم ولی شاید  ...  بهشت اندازه ما نیست


ته این راه روشن نیست  ...  منم مثل تو می دونم
نگو باید برید از عشق  ...  نه می تونی نه می تونم


نه می تونیم برگردیم  ...  نه رد شیم ازتو این بن بست
منم میدونم این احساس  ...  نباید باشه اما هست


نوشته شده در دوشنبه 92/10/23ساعت 5:45 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

ای کاش نفسم بودی ... حتی نفس آخر

ای کاش که عشقت بود تنها هوسی در سر

 

ای کاش که قلب تو از جنس دلم می شد

یا ذره ای در قلبم از عشق تو کم می شد



من اون بغضم که پیش غم سر تعظیم نمی یارم

من اون ابرم که بر هیچکس به جز محرم نمی بارم



من اون رازم که با هرکس سر صحبت نمی شینم

من اون دردم که غیر از تو کسی هم درد نمی بینم



ای کاش نفسم بودی ... حتی نفس آخر

ای کاش که عشقت بود تنها هوسی در سر



ای کاش که قلب تو از جنس دلم می شد

یا ذره ای در قلبم از عشق تو کم می شد



اگر خاموش و بی نورم اگر دلگیر دلگیرم

من آن کوهم که جز خورشید در آغوشم نمی گیرم



اگر خوابم بدون در خواب به رویای تو بیدارم

من آن عشقم که بر هیچکس به جز تو رو نمیارم

 


نوشته شده در دوشنبه 92/10/23ساعت 5:43 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

تو رو کجا گمت کردم  ... بگو کجای این قصه 

که حتی جوهر شعرم ... همینو از تو میپرسه


که چی شد اون همه رویا ... همون قصری که میساختیم


دارم حس می کنم شاید ... من و تو عشق و نشناختیم

میون قلبای امروزی ما ... نیمدونم چرا نمیشه پل بست


مثل دو ماهی افتاده بر خاک ... به دور از چشم دریا رفتیم از دست

به لطف و حرمت خاطره هامون ... نگو همیشه یاد من می مونی


که نه مثل اون روزای دورم ... نه تو دیگه برای من همونی


بذار جز این سکوت سرد لبهات ... برام چیزی به یادگار نمونه


بذار تا نقطه پایان این عشق ... مثل اشکی بشینه روی گونه

میون قلبای امروزی ما ... نیمدونم چرا نمیشه پل بست


مثل دو ماهی افتاده بر خاک ... به دور از چشم دریا رفتیم از دست

تحمل می کنم غیبتو ماهو ... میدونم نیمه همدیگه هستیم


نشد پیدا بشیم تو متن قصه ... به رسم عاشقی هر دو شکستیم

میون قلبای امروزی ما ... نیمدونم چرا نمیشه پل بست


مثل دو ماهی افتاده بر خاک ... به دور از چشم دریا رفتیم از دست


نوشته شده در دوشنبه 92/10/23ساعت 5:42 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

من و تو دو تا پرنده تو قفس زندونی بودیم .

جای پر زدن نداشتیم ولی آسمونی بودیم.



ابر و بارونو میدیدیم اما دنیامون قفس بود.

چشم به دوردستا نداشتیم همینم واسه ما بس بود.



اما یک روز اونایی که ما رو با هم دوست نداشتن.

تو رو پر دادن و جات یه دونه آینه گذاشتن.



منِ خوش باور ساده فکر میکردم روبرومی.

گاهی اشتباه میکردم من کدومم تو کدومی!



با تو زندگی میکردم قفس تنگ و سیاهو.

عشق تو از خاطرم برد عشق پر زدن تا ماهُ.



اما یک روز بادِ وحشی رویاهامو با خودش برد.

قفس افتاد و شکستُ آینه افتاد و تَرَک خورد.



تازه فهمیدم دروغ بود دنیایی که ساخته بودم.

دردم از اینه که عمری خودمو نشناخته بودم.



تو تو آسمونا بودی با پرنده های آزاد.

منِ تن خسته رو حتی یکدفعه یادت نیفتاد.



حالا این قفس شکسته راهِ آسمون شده باز.

اما تو قفس نشستم دیگه یادم رفته پرواز


نوشته شده در دوشنبه 92/10/23ساعت 5:41 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

 

 

همین خوبه که غیر از تو همه از خاطرم می رن 

هنوز گاهی سراغت رو از این دیوونه می گیرن


به جز تو همه میدونن واست این مرد می میره 

واسه همین جداییتو کسی جدی نمی گیره


 

همین خوبه که با اینکه چشاتو روی من بستی 

تو چندتا خاطره با من هنوزم مشترک هستی


همین خوبه که آرومی  و حس می کنی آزادی 

که دست کم تو عکسامون هنوزم پیشم ایستادی


واسه من کافیه اینکه تو از من خاطره داری 

به یادشون که میفتی واسه من وقت می ذاری


 

همین خوبه که با اینکه سراغ از من نمی گیری 

ولی تا حرف من می شه یه لحظه تو خودت می ری


 به جز تو همه میدونن واست این مرد می میره

واسه همین جداییتو کسی جدی نمی گیره


همین خوبه … همین خوبه … همین خوبه … همین خوبه


نوشته شده در دوشنبه 92/10/23ساعت 5:39 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

   1   2   3   4   5      >
قالب : پیچک