زمزمه های یک شب سی ساله
ترس نشسته در دلم ، غمزده در نگاه من
از دست من میری از دست تو میرم تو زنده میمونی،منم که میمیرم تو رفتی از پیشم دنیامو غم برداشت برداشت ما از عشق با هم تفاوت داشت این آخرین باره من ازت میخوام برگردی به خونه این آخرین باره من ازت میخوام عاقل شی دیونه ??? اونقد بزرگه تنهایی این مرد که حتی تو دریا نمیشه غرقش کرد من عاشقت هستم اینو نمیفهمی یه چیزو میدونم که خیلی بی رحمی همیشه میگفتی شاهی گدایی کن ظالم بمون اما مظلوم نمایی کن هرچی بدی کردی پای من بنویس
دستشو میگیری نگرانت میشم دستتو میگیره دور میشه میره تورو از دست دادن تلخه نفس گیره دستام یخ کردن تو سرم آتیشه وقتی ازهم دورین نگرانت میشه ??? هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشم موهاتو باد برده عطرش جامونده پیشم حال و روزم خوب وخوش نیست بی تو نا آرومم به یادت که میفتم نگرانت میشم نگرانت میشم نازکی رنجوری توی ظاهر اما یاغی و مغروری چشمات میخندن توی قاب چوبی نگرانت هستم روبه راهی خوبی… هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشم موهاتو باد برده عطرش جامونده پیشم حال و روزم خوب وخوش نیست بی تو نا آرومم به یادت که میفتم نگرانت میشم ??? بگو ای بار به دلش پا بندی توی عکس تازت بازم میخندی اون که پیشش هستی عشقم حالیشه؟ اگه باز عاشق شی نگرانت میشه…
همین خوبه که غیر از تو همه از خاطرم می رن هنوز گاهی سراغت رو از این دیوونه می گیرن به جز تو همه میدونن واست این مرد می میره واسه همین جداییتو کسی جدی نمی گیره همین خوبه … همین خوبه که با اینکه چشاتو روی من بستی تو چندتا خاطره با من هنوزم مشترک هستی همین خوبه که آرومی و حس می کنی آزادی که دست کم تو عکسامون هنوزم پیشم ایستادی واسه من کافیه اینکه تو از من خاطره داری به یادشون که میفتی واسه من وقت می ذاری همین خوبه … … همین خوبه همین خوبه که با اینکه سراغ از من نمی گیری ولی تا حرف من می شه یه لحظه تو خودت می ری به جز تو همه میدونن واست این مرد می میره واسه همین جداییتو کسی جدی نمی گیره چند تا عکس یادگاری ... با یه بغض و چندتا نامه دست من نیست ، نفسم ، از عطر تو کلافه میشه باورم نمیشه اما ... این تویی که داره میره خیره میمونم به چشمات ... حتی گریم نمیگیره ساعت های غرقه خواب و ... این منه بی تو خراب و ... یادت هرگز نمیمونه دست من نیست ، نفسم ، از عطر تو کلافه میشه باورم نمیشه اما ... این تویی که داره میره
سهم من از زنانگی ، روسری سیاه من !
راز دلم نهان شده... پشت سر حجاب من
غرق گناهم ، تو بیا ، باز بشو نقاب من
روسری سیاه من ! سهم من از ستاره ها!
دور زحل نشسته ای ، در گذر شراره ها
تیر نگاه هرزه ها حکم خلاصی که گرفت
نوبت حبس تو ومن... زیر گره ها شل وسفت
روسری سیاه من ! بخواب روی شانه ام
خمیده پشت من ، بیا بدون پشتوانه ام
نقش سپید غصه ها ، زده به تار موی من
پود سیاه شو ، بیا ... بباف آبروی من
نجابت شرقی من ! قفل تنیده روی لب !
بر آفتاب صورتم نشسته سایه های شب
سهم من از زنانگی ! روسری سیاه من !
بپیچ دور گردنم ... ببند راه آه من
ترس نشسته در دلم ، غمزده در نگاه من
باز بکوب بر سرم ، روسری سیاه من !
من داغ داغم، هوا منفی چارست
یخ کرده امشب زمین محکوم دارست
دم کرده ام من، درونم طعم خورشید
این سوی زندان، زمستان هم بهارست
***
پاک کن از سر خط هر چه نوشتی از درد
از بلایی که تو را بر سر دنیا آورد
از طلوعی که به مشرق شده تبعید از شب
از مداری که به یک سمت کشیدی برگرد
***
زمستان سر زده اینجا، هوا سرد و نفس گیرست
و در آغاز یک پایان، اگرچه اندکی دیرست
هوا سرد و تنم سرد و تمام رخت خوابم سرد
تو در آن سوی دیواری، من اینجا هم اتاق درد
من از یک شهر مطرودم، که با کفشم هم آغوشست
و یک پاییز ده ساله، که از یادت فراموشست
***
پاک کن، هیچ شو، از مرز اصولت بگذر
از تمامی خطوطی که چپاندی در سر
من به این منحنی گیج زمان خوشبینم
رنگ کن طرح شبت را کمکی آبی تر
***
جای خوبیست زمین، فکرت اگر بگذارد
شعر غمگین تو دست از سر شب بردارد
توی تحریم تمدن، ته این خط بلوغ
جای خوبیست، اگرچه کمکی کم دارد
شاید این قهقه ی درد، مجالی باشد
توی فنجان شبت نقشه ی فالی باشد
جای سانسور هم آغوشی و عشق و بوسه
صحنه از جنگ و جنایت همه خالی باشد
چند تا آهنگ قدیمی ... که همه دلخوشیامه
آینه ای که روبه رومه ... غرقه تو بهته یه تصویر
بارونای پشت شیشه ... من و تنهایی و تقدیر
لحظه ای که ، حسی از تو ، به دلم اضافه میشه
چشمای مونده به راهو ... شبه تنهایی و آه و ... یه دل بی سر پناه و ... من و خونه
لحظه ای که ، حسی از تو ، به دلم اضافه میشه
قالب : پیچک |