سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

تو دیگه مال من نیستی ، ولی چشمام هنوز روته

نفس دارمولی قلبم ، هنوزم تشنه ی بوته


من اینجا خسته ایستادم ، فقط می بینمتاز دور

میشه بازم بیای پیشم؟ ، با اون چشمات بدی دستور !

بگیبسه بمیر دیگه ، بگی تا کی نفس می خوای

بگی خسته م ازت شاعر ، بگی تا کی منومی پای ؟!

منم میگم دلم تنگه ، نمی تونم ازت دور شم

نمی تونمتو که هستی ، نبینه چشمم و کور شم

بگم صد باره سعی کردم ، ولی جادویچشماته

میشم عاشق تر از هر روز ، هنوزم دل توی دستاته

توواین تاریکی چشمات ، هزار سال گم و گورم

انگار وقتی یه روز نیستی ، هزار سالازت دورم

نمیشه کُشت این احساسو ، رو قلبم تو نزار پاتو

بیایک بار به جای من ، ببین جادوی چشماتو



نوشته شده در چهارشنبه 91/12/2ساعت 7:11 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

بی تو این عشق غریب است ، بهارم! برگرد

این همه فاصله آید به چه کارم؟برگرد

آسمان خسته تر از من ، وَ من از رفتن تو

پُرم از ابر ،که همواره ببارم ، برگرد


سهمم از شعر ، فقط گریه شده ، ماه ِ غزل !

ها . . . دگر خاطره از خنده ندارم ، برگرد

صبر بارانی منرا که خزان دزدیده ست

قدر این پنجره من تاب نیارم ، برگرد


منِ ققنوس صفت سوختم از تنهایی

تا کجا شعله به دفتر بنگارم؟برگرد

بی تو اینجا قفسی تنگ تر از خاطره هاست

بی تو این عشقغریب است ، بهارم! برگرد



نوشته شده در چهارشنبه 91/12/2ساعت 7:9 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

خمیازه می کشم وَ پُکی می زنی مرا

چون حلقه های منبسط دود در هوا

ساعت به تیک تاکِ خودش گیر می دهد

این آخرین صدای زمان است تیک تا...

 

آوار من به روی تو ای ماجرای من

ای پیکرت به ریزش آوارها بلا

 

اول به نام نامی ِ من باد می وزد

آشفته می شوی تو و موهات تا کجا !

تا پنجه های من که ترا چنگ می زنند

تا بوسه های تو که می آید دوتا دوتا

بعداً به نام نامی ِ تو مست می شوم

آغوش می شوم تن ِ از تاک چیده را

دورت تنیده می شوم و رشد می کنی

با من پری ِ کوچک عریان آبها

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/12/2ساعت 7:7 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

کمی بدم نمی آید که روسری باشم

به روی شانه ی غمگین مادری باشم

سپس بلغزم و بر زانویش بیارامم

و چند لحظه ی کوتاه دختری باشم

که خسته ام و حواسم پر از نگاهی گنگ

به سوی در وَ به فکر برادری باشم

که سال هاست تفنگم گلوله می خواهد

نشسته ام که نگهبان سنگری باشم

بدان امید که روزی تنم به رقص آید

بلند بال گشایم ، کبوتری باشم

که در افق بپرم از غروب بالاتر

طلوع روشن خورشید دیگری باشم

 

کمی بدم نمی آید که عاشقم بشوند

وَ نقل محفل آمال هر سری باشم

شبیه یک غزل ناب ساکت و مغرور

نگین یشمی اشعار دفتری باشم

دوباره رشد کنم عاشقانه تر بپرم

فرشته ای بشوم همچنان پری باشم

سپس بدم نمی آید دوباره برگردم

وَ روح خسته و تنهای پیکری باشم

بدان امید که : « زنده است ، زنده می ماند ... »

درون بستر خود باز بستری باشم

به روی زانوی مادر کنار ِ خستگی اش

نگاه خیره و مبهوت بر دری باشم

وَ شادیم همه جا را دوباره پر کند و

شروع روشنی چشم خواهری باشم

که چین صورت مادر به بوسه بردارم

برای پیری موهاش روسری باشم


نوشته شده در چهارشنبه 91/12/2ساعت 7:6 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

و دورم از تو من اینجا هزار کیلومتر

دلم برای تو... اما هزار کیلومتر

میان این دل عاشق و آن دل عاشق

نشسته اند به حاشا هزارکیلومتر

دوتا پرنده که توی دو تا قفس باشند

چه فرق می کند این با هزار کیلومتر

دوتا قفس که اگر پیش هم چه عالی بود

دوتا قفس که جدا تا هزار کیلومتر

ولی فقط نه تو و من که ماه با خورشید

چقدر فاصله... صدها هزار کیلومتر

به آسمان بنگر چون که ماه آیینه است

و منعکس کندت تا هزار کیلومتر

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/12/2ساعت 7:5 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

گل خار و گل خار و گل خار

گره افتاده در کارم دو صد بار

همه گویند بی مایه فطیره

بدون پول چایی کار بی کار

 

گل آهن گل آهن گلاهن

همه مشمول لطف بارگاهن

چه آن کس که کلاهی بر سرش رفت

چه آنانی که بی موی و کلاهن

 

گل خون و گل خون و گل خون

به فریادم برس ای نامسلمان

بیا دردم دوا کن جان مولا

و یا دارم بزن با بند تنبون

 

گل گندم گل گندم گلندم

خجالت می کشم از روی مردم

همه گویند بی پرده شده یار

به مو چه ، مو گنه کردم ؟ نکردم

 

گل پونه گل پونه گلونه

دل وامانده ی مو غرق خونه

به هر کس رو زدم ناکس در اومد

به هر در که زدم دیدم کلونه

 

گل لاله گل لاله گلاله

نمودی خون ما را تو پیاله

چو از چاله به چاه افتادم ای یار

به خود گفتم دو صد رحمت به چاله

 

گل زرد و گل زرد و گل زرد

به که باید بنالم مو در این درد

به هر که رو زدم نارو به مو زد

فغان از هر چه مرد و هر چه نامرد

 

گل سنگ و گل سنگ و گل سنگ

گلویم بهر آب خوش شده تنگ

فلک تا بوده هشت ما گرو بود

کمیت ما همیشه می زده لنگ

 

گل خنده گل خنده گلنده

بگو مردونگی کیلویی چنده

در این دنیای وانفسای فانی

همیشه بوده ام شرمنده بنده

 

گل نار و گل نار و گل نار

فلک با ما نمی سازی تو انگار

چرا با ما سر یاری نداری

تو هم از ما طلبکاری؟  طلبکار؟

 

گل نی ای  گل نی ای گل نی

بگو کی کار ما گل می کنه ، کی

اگر خواهی دل ما نشکنانی

نگو هرگز ،‌ بگو وقت گل نی

 

گل لالا گل لالا گل لا

بگو کی کار ما می گیره بالا

بمو وعده سرخرمن دهی تو

همش فردا ، چه باید کرد حالا؟

 

گل قند و گل قند و گل قند

دموکراسی رو با چی می نویسند

جوابم داد با هر چی دلت خواست

ولی رو قالب یخ جان فرزند

 

گل پرپر گل پرپر گل پر

نمی دونی چه خاکی گشته بر سر

از آونوقتی که منسوخ است آقا

به جایش ای برادر ای برادر

 

گل ناز و گل ناز و گل ناز

بیا تا سفره ی دل رو کنیم واز

ز دنیا و ز مافیهای دونش

من و این شعر یکصد من به یک غاز

 

 

 

دوش مادر زن به من پرخاش کرد

هیکلم با چوب آش و لا ش کرد

 

گفت : ای داماد ، ای آدم نشو

حیف آن دختر که من دادم به تو

 

من نمی دانستم آدم نیستی

لایق لطف دمادم نیستی

 

هر کسی داماد شد در عمر خویش

بی گمان یا خر بود یا گاومیش

 

گفتمش : من اول آدم بوده ام

تاج گل بر فرق عالم بوده ام

 

بعد از روی جوانی خر شدم

پایبند خانه و همسر شدم

 

آدم اول کم کمک خر می شود

بعد از آن ناچار شوهر می شود

 

هر کسی کو زن گرفت از بی غمی

نام او دیگر نباشد آدمی

 

غیر شوی حضرت حوا ، که بود

شوهری «آدم» بر او صدها درود

 

حق تعالی نام او آدم گذاشت

چون که این داماد ، مادر زن نداشت


نوشته شده در چهارشنبه 91/12/2ساعت 7:4 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک