زمزمه های یک شب سی ساله
...و شب که خسته تر از خواب ِ چشم هام شده شروع می شوم از «جمعه» ی تمام شده صدای هق هق ِ تو، پشت خنده های من است صدای خرد شدن توی دنده های من است شبیه یک پل ِ مخروبه زیر پای کسی نشسته ام وسط ِ «شنبه» تا تو سر برسی به شکل سایه که از زندگیم رد می شد که استخوان هایم زیر پا لگد می شد یواش پرت شدن از حواس ِ این زن به... اتاق بی دری از خاطرات «یکشنبه» به لحظه لحظه ی دوریت، سوختن در تب کبودی لبم از فکر بوسه ات هر شب به انتخاب دو تا عاشقانه از سعدی به شوق دیدن تو در «دوشنبه»ی بعدی به هم رسیدن و... آرام رد شدن از هم! طناب ِ پاره شده در روابطی مبهم دو تا کلاغ ِ پریده به قصّه های جدا «سه شنبه» را سپریدن! به هیچ جای ِ کجا دلم گرفته/ سراغ تو را از این تقویم بیا به خاطره های گذشته برگردیم اگرچه فاصله مان درّه هایی از سنگ است پل ِ شکسته ی تو «چارشنبه» دلتنگ است برای پای تو که از سرم عبور کنی بیایی و همه ی هفته را مرور کنی صدای مشترک ِ روزهای غم باشی صدای هق هق هر «پنج شنبه»ام باشی زمان گذشت... و ساعت چهار بار نواخت زمان گذشت... و زن بازی خودش را باخت زمان گذشت... و شب شد دو چشم خیسم را که هی مچاله کنم هر چه می نویسم را که کلّ هفته به فکرت... بیفتم از غم ها [سقوط زن جلوی ِ چشم ِ مات ِ آدم ها...]
زمین مثلِ یه سیگاره که چندتا پُک ازش مونده مسافرخونهای تاریک پر از مهمونِ ناخوونده اتاقاش کهنه و نمناک، بدون پنجره، بیدر اسیرِ یه تئاتریم و رسیده پردهی آخر زمین یه سیبه که کمکم، داره رو شاخه میپوسه نمونده فرصتی باقی، شمارش شکلِ معکوسه دیگه از هیچ طرف نوری به دنیامون نمیتابه، کسی گوشش بدهکاره صدامون نیست... خدا خوابه... خدا خوابه و دنیا رو سپرده دستِ قاتلها همه یا باید از اجبار لبِ تیغو ببوسن یا، مثِ ما زندگیشونو بذارن پای این فریاد بگن از حالِ اون سیبی که داشت از شاخه میافتاد دیگه سکانِ این کشتی تو دستِ گردنهبنداس جهنم هم – اگه باشه – یه جایی شکلِ این دنیاس تو دنیایی که رو خاکش کسی گندم نمیکاره فقط حرفِ کسی حرفه که بمبِ هستهای داره یکی دیگه به جای ما برامون خواب میبینه یکی دیگه به جای ما برامون مُهره میچینه تو این دنیای تاریک هر امیدی نقشِ بر آبه، کسی چشماش به احوالِ من و ما نیست... خدا خوابه... خدا خوابه و دنیا رو سپرده دستِ قاتلها همه یا باید از اجبار لبِ تیغو ببوسن یا، مثِ ما زندگیشونو بذارن پای این فریاد بگن از حالِ اون سیبی که داشت از شاخه میافتاد
دیوارِ کوچهی ما همسنُ سالمونه اون سرگذشتِ نسلِ خاکسترُ میدونه ما آرزوهامونُ رو آجراش نوشتیم گفتیم که تو جهنم دنبالِ یه بهشتیم تو بچهگی نوشتیم : یا مرگ یا مصدق نفتُ ترانه کردیم ، ما بچههای عاشق تو فصلِ نوجوونی داسُ چکش کشیدیم اعدامِ زنبقا ر ُ با داسِ حیله دیدیم فصلِ جوونیِ ما دیوارِ خستهی سَرد پیراهنِ قشنگِ شبنامه رُ به تن کرد از آسمون صدای بالِ کبوتر اومد تقویمِ خون ورق خورد ! گفتن قُرُق سَر اومد امّا نشد رهایی شعری بشه رو دیوار ما جنگُ دوره کردیم تو بُهتِ دودُ رگبار وقتی شقیقههامون جوگندمی شد آخر ، تو آسیابِ صبرِ اون جنگِ نابرابر دیوارِ کوچه زخمی از خنجرِ بلا بود شعرای یادگاریش با اشکِ مادرا بود اون زخما رُ پوشوندن با رنگُ ننگُ انکار گفتن : نوشتن از عشق ممنوعه روی دیوار ما پا به پای دیوار ویرون شدیم ، تکیدیم حرفای قلبمونُ رو آجراش ندیدیم حالا دیگه رو دیوار چیزی نمونده باقی ، جز آگهیِ مرگِ همکوچههای یاغی هم کوچه های یاغی ! هم کوچه های یاغی ! چیزی نمونده باقی ! چیزی نمونده باقی !
هنوز عکس فردین به دیوارشه هنوز پرسه تو لاله زار کارشه تو رویاش هنوزم بلیط می خره میگه این چهارشنبه رو می بره تو جیباش بلیطای بازندگی روی شونه هاش کوه ِ این زندگی حواسش تو سی سال پیش گم شده دلش زخمی حرف مردم شده سر کوچه ملی یه مردِ، یه مرد که سی سال پیش ساعتش یخ زده نمی دونه دنیا چه رنگی شده نمی دونه کی رفته کی اومده سر کوچه ملی یه مردِ، یه مرد توی پالتوی کهنه عهد بوق داره عابرا رو نگاه می کنه که رد میشن از کوچه های شلوغ هنوز عکس فردین به دیوارشه خراباتی خوندن هنوز کارشه یه عالم ترانه تو سینهش داره قدم هاشو تو لاله زار می شمره دلش از تئاترهای بسته پره چشاش از نگاه های خسته پره هنوز فکر چهارشنبه بردنه یه عمره که باختاشو رج می زنه سر کوچه ملی یه مردِ، یه مرد که سی سال پیش ساعتش یخ زده نمی دونه دنیا چه رنگی شده نمی دونه کی رفته کی اومده سر کوچه ملی یه مردِ، یه مرد توی پالتوی کهنه عهد بوق داره عابرا رو نگاه می کنه
به شانه های سست باد منم که تکیه داده ام به این دوچشم بی گناه عذاب گریه داده ام منم که از کوه خودم، همیشه کاه ساختم برگ برنده داشتم ولی همیشه باختم من از تمام آسمان به یک ستاره دلخوشم تویی که طول می کشی، منم که وقت می کشم نگاه کن صداقتم اسیر صد فریب شد دل من از هرچه که بود همیشه بی نصیب شد صبح ندیده عمرمان، زود غروب می شود تو خوب زندگی کن و ببین چه خوب می شود کسی برای عاشقی حکم قفس نمی دهد جرم نکرده آدمی تقاص پس نمی دهد به شانه های سست باد، منم که تکیه داده ام به این دوچشم بی گناه، عذاب گریه داده ام منم که از کوه خودم همیشه کاه ساختم
· از این راهرو یک نفر رد شده · که عطرش همونه که تو می زنی · برای به زانو در آوردنم · تو از مرگ حتی جلو میزنی · از این راهرو یک نفر رد شده · مث ِ وقتایی که تو ناراحتی · نفس میکشم با تمام وجود · عجب عطر خوبی زده لعنتی · صدات میکنم تا همه بشنون · جواب ِ صدام غیر ِ پژواک نیست · من اونقد شکستم حس میکنم · که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست · یه جوری دلم تنگ میشه برات · محاله بتونی تصور کنی · گمونم نمیتونی حتی خودت · جای خالیتو تو دلم پر کنی · از این راهرو یک نفر رد شده... · · ·
من همینم » رو به این حصار تردید و سکوت رو به این دو راهی همیشگی سرنوشتم توی دستای کی بود به کدوم سمت مسیر زندگی رو به این آینه ی قدی تو اتاق کنار ساز و ترانه میشینم همه گفتن زندگیت هدر میره زندگیم همینه و من همینم تازه دارم به خودم خو میکنم عاشقانه به شما رو میکنم سرنوشتمو تو دستام میگیرم میشکنم طلسمو جادو میکنم تازه دارم به خودم خو میکنم اگه صحنه واسه من جایی نداشت تو دلم ضیافت ترانه بود لای برگای کتاب مدرسه جای مشق شعرای عاشقانه بود اینهمه ترانه ی قدیمی و اینهمه صدایی که نمیرسه واسه این ستارههای گمشده دل هر ترانه ای دلواپسه روبروم آینده ی نورو صدا جاده رو باید تا انتها برم برم و به آرزوهام برسم آبروم و پیش آینه بخرم تازه دارم به خودم خو میکنم عاشقانه به شما رو میکنم سرنوشتمو تو دستام میگیرم میشکنم طلسمو جادو میکنم
تو به این معصومی، تشنه لب آرومی غرق عطر گلبرگ، تو چقدر خانومی کودکانه غمگین، بی بهانه شادی از سکوتت پیداست که پر از فریادی همه هر روز اینجا از گلات رد میشن آدمای خوبم، این روزا بد میشن توی این دنیایی، که برات زندونه جای تو اینجا نیست، جات توی گلدونه غرورمو ببخش، حضورمو ببخش منم یه عابرم، عبورمو ببخش تویی که اشک تو، شبیه شبنمه همیشه تو نگات، یه حس مبهمه همین لحظه، همین ساعت، همین امشب که تاریکی همه شهرو به خواب برده یه سایه رو تن دیوار این کوچه س تویی و یک سبد گلهای پژمرده همه دنیا به چشم تو همین کوچه س هوای هر شبت یلدایی و سرده کجاست اون ناجی افسانه ی دیروز جوونمرد محل ما چه نامرده غرورمو ببخش، حضورمو ببخش منم یه عابرم، عبورمو ببخش تویی که اشک تو، شبیه شبنمه همیشه تو نگات، یه حس مبهمه چه صبورانه تحمل میکنی غفلت بی رحم ما رو دخترک ما داریم گلاتو آتیش می زنیم تو داری با التماس میگی کمک غرورمو ببخش، حضورمو ببخش منم یه عابرم، عبورمو ببخش تویی که اشک تو، شبیه شبنمه گل مریم خزون میره به سرما دل نبازیم سلام یه عزیزانم عیدتون مبارک همه ی دوستام-همه ی شاگردام-همه ی هم کلاسیام و می خوام بگم بهار حرف کمی نیست ما نمی فهمیم زبان تازه ی تقویم را نمی دانیم سال نو مبارک دو سیب سرخ بگذارید به نیت عشق و عرفان دو شمع بلند روشن کنید یکی در سوگ اونچه رفت و یکی به نیت روشنایی اونچه می یاد خاک گلدونها رو عوض کنید تا گلها بهانه ای برای بی عطری نداشته باشن پنجره ها رو باز کنید تا بوی کاهگل ما رو به اصل خودمون بر گردونه
****
...گل مریم تنت دلتنگ باغه
میدونم قصر اونجا بی چراغه
میگن آب و هوای قلب ها سرده
گل یخ روی خاکش خونه کرده
تموم لحظه ها از جنس سنگه
برای اون دلی که تنگ تنگه
گل مریم ببین راهت چه دوره
فضای خونه بی تو سوت و کوره
گذشتی از همه بارت رو بستی
غریبونه یک جای نو نشستی
یک جا که خیلی بارونی نباشه
همیشه ترس ویرونی نباشه
کسی از حسرت بودن نمیره
کسی عشق رو از آیینه نگیره
یک جایی که نفس، دزد نفس نیست
جواب هیچ فریادی قفس نیست
کسی فکر فراموشی نباشه
دوای درد بیهوشی نباشه
گل مریم اگه ابر ها سیاهه
از اینجا تا بهار چند کوچه راهه ؟
بیا باغ از غم دوریت نمیره
ببین باغ بدون گل کویره
گل مریم بیا،
ریشه ات چی میشه؟
نگو سخته پس اندیشت چی میشه ؟
قفس که قد آزادی نمیشه
واسه تن جز وطن وادی نمیشه
بیا دشت گل ها هرزه علف هاش
نباشه گل علف میشینه رو جاش
گل مریم بیا باهم بسازیم
بیا مریم بیا با هم بسازیم
گل آزاده گلدونی نمیشه
بیا اندیشه زندونی نمی شه
بیا با من بخون از عشق وریشه
من این جا ریشه در خاکم همیشه
قالب : پیچک |