زمزمه های یک شب سی ساله
- هی می دوم به سوی قلب تو بی وجدان وباز پرسه میزنی انگار بی نشان مرا به حق دو چشمی که باد می داند دوباره اشک میچکد بدتر از طوفان و بغض ها می شکنند پشت هم ومن که فکر می کنم این جهان همان زندان همین دو روز پیش توی دکه ام بودو خرید شعر مرا چه ساده و ارزان و روز بعد دوباره آمدو من گفتم غزل تمام شد غزل نمانده آقا جان ولی به خدا دست های ما جدا بودو... شما که باورتان هم نمی شود سروان چه صبح های بدی، ماه زیر آوار است دل من از دلتان چقدر بیزار است ومن نگاه می کنم همش ولی تا ته همین قسمت ما...عزیز انگار است ومن جدا شدم از دستهات حالاکه دل تمام مردم شهر خوش یار است چقدر فکر می کنی و چه دیر فهمیدی که سیصدوشصت و چند روز بعدتوکار است دختری که غزل می فروخت دیشب گفت که ساعتت روی چند... چشم هام تار است آی روزگار برو ،دست رو دلم نگذار که تمام دلخوشی من همین بار است خدا هنوز می شنود صدام را پس برو به کار خودت برس که هشیار است متهم ردیف یک منم که از تو مستم متن ترانه هفته سپید و سیاه از گوگوش شنبه من بد بد متن آهنگ رویای ما از ابی و شادمهر من رؤیایی دارم، رؤیای آزادی من رؤیایی دارم، از جنسِ بیداری رؤیای تسکینِ این دردِ تکراری دردِ زنایی که محکومِ آزارن تعبیرِ این رؤیا درمونِ دردامه من رؤیایی دارم، رؤیای رنگارنگ دنیایی که بمب و موشک نمی سازه اون جا دیگه هیچ کس اربابِ مردم نیست تو دنیای رؤیام زندونا تعطیلن تعبیرِ این رؤیا درمونِ دردامه متن آهنگ پایان دوم از رضا صادقی یه چیزی مثله یک رویا حقیقت داره و اینجاست یه حس خوبی از بودن که هم امروزو هم فرداست ندونستم چی شد اما توی هر لحظه گیر کردم همیشه قصه سرعت بود ولی انگاری دیر کردم میگن بدجوری دیوونم مگه دیوونه آدم نیست آخه غم داره می خنده تحمل کردنش کم نیست چرا دنیا نمی ایسته بیادو همسفر باشم بگو تا کی باید دنبال رویا در به در باشیم دیگه تاریخ و تقویم و صدای تیک تیکه ساعت یه جورایی بهم میگن گذشت از ما بخواب راحت دیگه حالا با این حالو با این دوتا چشه قرمز یه جور بی رحم مجبورم بگم خوبم بگم جونم بگم عشقم خداحافظ خداحافظ متن آهنگ فوق العاده زیبای گوگوش به نام اعجاز از کدوم خاطره برگشتی به من ؟ که دوباره از تو رویایی شدم همه ی دنیا نمیدیدن منو من کنار تو تماشایی شدم از کدوم پنجره میتابی به شب ؟ که شبونه با تو خلوت میکنم ؟ من خدا رو هر شب این ثانیه ها به تماشای تو دعوت میکنم تو هوایی که برای یک نفس خودمُ از تو جدا نمیکنم تو برای من خودِ غرورمی من غرورمُ رها نمیکنم * تا به اعجاز تو تکیه میکنم شکل آغوش تو میگیره تنم اون کسی که پیش چشم یک جهان به رسالت تو تن میده منم تو هوایی که برای یک نفس خودمُ از تو جدا نمیکنم تو برای من خود غرورمی من غرورمُ رها نمیکنم از تمام رمز و رازهای عشق جز همین سه حرف ساده ی میان تهی چیز دیگری سرم نمی شود ولی راستی دلم که میشود مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم عمری ست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره می کنم انگار مدتی ست که احساس می کنم خاکستری تر از دو سال گذشته ام احساس می کنم که کمی دیر است مردن چقدر حوصله می خواهد بی انکه در سراسر عمرت یک روز یک نفس بی حس مرگ زیسته باشی این روزها که جرات دیوانگی کم است بگذار باز هم به تو برگردم
چادرسیاه روی سرت،مثل اینکه … آه
مهتاب می شوی وسط یک شب سیاه
من حوض می شوم و تو لبریز می شوی
حالا طلوع میکنی از مشرق گناه
خورشید می شوی و مرا خیره میکنی
مهتاب می شوم که فقط هی تو را نگاه
گفتی غروب هم که بیاید نمیروی
اما غروب آمد و رفتی و هیچگاه…
دختر تمام کوچه ی مان را قدمزنان
با چشمهای خیس و نگاهی که گاهگاه
با چشمهای منتطرم می نویسمت
چادر سیاه روی سرت مثل اینکه آه
انجا کنار مرده ها منم که زنده هستم
جرم من اینه که چشام سایه تو قاب گرفتن
رو پوست شب اسم تو رو خال کوبی کرده دستم
رو پوست شب اسم تو رو خال کوبی کرده دستم
روز عشق سرسری
گریه های بیخودی
خنده بی خبری
صبح یکشنبه میاد
مثل یه قهوه سرد
شکل بی شکل کشیش
بر سر صلیب درد
غیبت عشقه که مارو می کشه
سیل بی رحمه، بهارو می کشه
دفتر دوشنبه های بی کسی
میگه تار موی یارم کم شده
روی روسریش باید خط بکشم
وقتی رخت خونه مون پرچم شده
از سر سه شنبه های موج و کف
هر پناهنده یه قایق می خره
ساحل از شکسته های ما پره
تا بخواهی صدفای بی سره
غیبت عشقه که مارو می کشه
سیل بی رحمه، بهارو می کشه
عصر چارشنبه هنوز
میگه یک بیرق بدوز
بی شناسنامه بسوز
آدم روز به روز
روز پنجشنبه میاد
جوری که نیومده
سرخ سرخ و داغ داغ
مثل یک آتشکده
جمعه از لهجه دریا خیس خیس
میگه قصه دو ماهی بنویس
غیبت عشقه که مارو می کشه
سیل بی رحمه، بهارو می کشه
رؤیای یک رقصه بی وقفه از شادی
…
دردِ جهانی که از عشق تهی می شه
دردِ درختی که می خشکه از ریشه
یا بچه هایی که تو چرخه ی کارن
درمونِ این دردا تعبیرِ رؤیامه
رؤیای من اینه: دنیای بی کینه
دنیای بی کینه، رؤیای من اینه
رؤیای دنیایی سبز و بدونِ جنگ
موشک روی خوابِ کودک نمی ندازه
نه سایه ی باطوم، نه تابلوهای ایست
آدم ها به جرمِ پرسش نمی میرن
درمونِ این دردا تعبیرِ رؤیامه
رؤیای من اینه: دنیای بی کینه
دنیای بی کینه، رؤیای من اینه
دل مویه های شاعری ات را به من بده
آن یک دو بیت آخری ات رابه من بده
محض رضای این دل ایلاتی غریب
آن حالت عشایری ات را به من بده
این گریه های باطنی من برای توست
آن خنده های ظاهری ات را به من بده
دلگیری از مرام و مسلمانی ام ، اگر
پندارهای کافری ات را به من بده
یا از دلم به معجزه پیغمبری بساز
یا آن عصای ساحری ات را به من بده
این کوفیانه همت ما را به هم بریز
آن غیـرت ملایری ات را به من بده
تا چشم آفتاب سپهری ترم کند
سهراب ! شعر آخری ات را به مــن بده
قالب : پیچک |