سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

همیشه از تو نوشتن برای من سخت است 

که حس و حال صمیمانه داشتن سخت است


چگونه از تو بگویم برای این همه کور؟! 

چقدر این همه دیدن برای من سخت است


خرابه ی دل من را کسی نخواهد ساخت 

که بر خرابه ی دل خانه ساختن سخت است


به هیچ قانعم از مهر دوستان هرچند 

به هیچ این همه سرمایه باختن سخت است


نقابدار خودی را چگونه بشناسم 

در این زمانه که خود را شناختن سخت است


قبول کن دل بیچاره ام ، که می گوید 

که پشت پا به زمین و زمان زدن سخت است


برای پیچک احساس بی خزان سهیل

همیشه گشتن و هرگز نیافتن سخت است


عزیز من« همه جا آسمان همین رنگ است» 

بیا اگر چه برای تو آمدن سخت است

 


نوشته شده در شنبه 91/8/27ساعت 3:18 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )


از دوستان جدا شدم و با خدا رفیق
یک دم سراغ درد دل ما بیا رفیق


دوری مکن چگونه بگویم که عاشقم
من را بفهم محض رضای خدا رفیق


من شعله ور...تو چرا دور ایستاده ای؟
اینجا غریبه نیست جلوتر بیا رفیق


بر دوش باد می روی و محو می شوی
این گونه تند می روی اما کجا؟ رفیق!


اینک به دست خشم رفیقان قلم شد ست
دستی که می نوشت به دیوار ها...رفیق!


رفتی و یک کلام نگفتی که می روی
این رسم عاشقی ست چنین سرد؟، نا رفیق!


نوشته شده در شنبه 91/8/27ساعت 3:16 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

-

 

 

-دنباله ی نگاه تو .....

باید تو را غربیه ی ساحل نشین نوشت

دریا تو را به سهم خودش اینچنین نوشت

 

آن روز، روز سهم سپیدی خدای شعر

شعر سپید چشم تو را آتشین نوشت

 

با من بگو چقدر بزرگی که کهکشان

دنباله ی نگاه تو را نقطه چین نوشت

 

مردان پا برهنه همه ذوالفقار تو

باید ،تو را فرشته ی مرد آفرین نوشت

 

تنها برای خاطر ما مرد آسمان

نام تو را خدای جهان در زمین نوشت

 

 

 

-در دروغ شهر

 

 

منهای بیتهای پر از ترس و وحشتم

با توست در تمام غزل روی صحبتم

 

پس خوب گوش کن که بگویم برای تو

چیزی نمانده است به پایان فرصتم

 

چندی ست دور مانده ام از اصل خویشتن

از روستا-و اسب-زمین و زراعتم

 

من سالهاست گم شده ام در دروغ شهر

جای تاسف است برای صداقتم

 

منفی ست هر سوال که از عشق می کنم

پاسخ بده به اینهمه احساس مثبتم

 

نه من دگر مزاحم چشمت نمی شوم

این بار هم نگاه خودت کرد دعوتم

 

 


نوشته شده در شنبه 91/8/27ساعت 3:10 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

-

 

 

-دنباله ی نگاه تو .....

باید تو را غربیه ی ساحل نشین نوشت

دریا تو را به سهم خودش اینچنین نوشت

 

آن روز، روز سهم سپیدی خدای شعر

شعر سپید چشم تو را آتشین نوشت

 

با من بگو چقدر بزرگی که کهکشان

دنباله ی نگاه تو را نقطه چین نوشت

 

مردان پا برهنه همه ذوالفقار تو

باید ،تو را فرشته ی مرد آفرین نوشت

 

تنها برای خاطر ما مرد آسمان

نام تو را خدای جهان در زمین نوشت

 

 

 

-در دروغ شهر

 

 

منهای بیتهای پر از ترس و وحشتم

با توست در تمام غزل روی صحبتم

 

پس خوب گوش کن که بگویم برای تو

چیزی نمانده است به پایان فرصتم

 

چندی ست دور مانده ام از اصل خویشتن

از روستا-و اسب-زمین و زراعتم

 

من سالهاست گم شده ام در دروغ شهر

جای تاسف است برای صداقتم

 

منفی ست هر سوال که از عشق می کنم

پاسخ بده به اینهمه احساس مثبتم

 

نه من دگر مزاحم چشمت نمی شوم

این بار هم نگاه خودت کرد دعوتم

 

 


نوشته شده در شنبه 91/8/27ساعت 3:10 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک