سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

تو رو کجا گمت کردم  ... بگو کجای این قصه 

که حتی جوهر شعرم ... همینو از تو میپرسه


که چی شد اون همه رویا ... همون قصری که میساختیم


دارم حس می کنم شاید ... من و تو عشق و نشناختیم

میون قلبای امروزی ما ... نیمدونم چرا نمیشه پل بست


مثل دو ماهی افتاده بر خاک ... به دور از چشم دریا رفتیم از دست

به لطف و حرمت خاطره هامون ... نگو همیشه یاد من می مونی


که نه مثل اون روزای دورم ... نه تو دیگه برای من همونی


بذار جز این سکوت سرد لبهات ... برام چیزی به یادگار نمونه


بذار تا نقطه پایان این عشق ... مثل اشکی بشینه روی گونه

میون قلبای امروزی ما ... نیمدونم چرا نمیشه پل بست


مثل دو ماهی افتاده بر خاک ... به دور از چشم دریا رفتیم از دست

تحمل می کنم غیبتو ماهو ... میدونم نیمه همدیگه هستیم


نشد پیدا بشیم تو متن قصه ... به رسم عاشقی هر دو شکستیم

میون قلبای امروزی ما ... نیمدونم چرا نمیشه پل بست


مثل دو ماهی افتاده بر خاک ... به دور از چشم دریا رفتیم از دست


نوشته شده در دوشنبه 92/10/23ساعت 5:42 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک