سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

-


چادرسیاه روی سرت،مثل اینکه … آه
مهتاب می شوی وسط یک شب سیاه


من حوض می شوم و تو لبریز می شوی
حالا طلوع می‌کنی از مشرق گناه


خورشید می شوی و مرا خیره‌ می‌کنی
مهتاب می شوم که فقط هی تو را نگاه


گفتی غروب هم که بیاید نمی‌روی
اما غروب آمد و رفتی و هیچ‌گاه…


دختر تمام کوچه ی مان را قدم‌زنان
با چشم‌های خیس و نگاهی که گاه‌گاه


با چشم‌های منتطرم می نویسمت
چادر سیاه روی سرت مثل اینکه آه

 


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:59 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک