سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

از تمام رمز و رازهای عشق

جز همین سه حرف ساده ی میان تهی

چیز دیگری سرم نمی شود

ولی راستی دلم که میشود

 

مثل همیشه آخر حرفم

و حرف آخرم را

با بغض می خورم

عمری ست لبخند های لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم

 

 

انگار مدتی ست که احساس می کنم

خاکستری تر از دو سال گذشته ام

احساس می کنم که کمی دیر است

 

مردن چقدر حوصله می خواهد

بی انکه در سراسر عمرت یک روز یک نفس

بی حس مرگ زیسته باشی

 

این روزها که جرات دیوانگی کم است

بگذار باز هم به تو برگردم


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:47 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک