زمزمه های یک شب سی ساله
تو دیگه مال من نیستی ، ولی چشمام هنوز روته
نفس دارمولی قلبم ، هنوزم تشنه ی بوته
من اینجا خسته ایستادم ، فقط می بینمتاز دور
میشه بازم بیای پیشم؟ ، با اون چشمات بدی دستور !
بگیبسه بمیر دیگه ، بگی تا کی نفس می خوای
بگی خسته م ازت شاعر ، بگی تا کی منومی پای ؟!
منم میگم دلم تنگه ، نمی تونم ازت دور شم
نمی تونمتو که هستی ، نبینه چشمم و کور شم
بگم صد باره سعی کردم ، ولی جادویچشماته
میشم عاشق تر از هر روز ، هنوزم دل توی دستاته
توواین تاریکی چشمات ، هزار سال گم و گورم
انگار وقتی یه روز نیستی ، هزار سالازت دورم
نمیشه کُشت این احساسو ، رو قلبم تو نزار پاتو
بیایک بار به جای من ، ببین جادوی چشماتو
نوشته شده در چهارشنبه 91/12/2ساعت
7:11 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |