سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

باز می گردم                                        

به سمت تو هجرت می کنم

در حالی که در این شب برفی

پوست بدنم هم مال خودم نیست

مولای من

آیا در به رویم می بندی

آیا از ملکوت آسمانت

یا از پناه دستانت

بیرونم می کنی

اشکال ندارد به سمت تو باز می گردم

اشکال ندارد

 

روی تخته سیاه                                            

 

 

زنگ خورد

ناظم صبح آمد سر صف

رو به خورشید گفت باز هم

دفتر مشق دیروز خط خورد

و کتاب شب پیش را ماه با خودش برد

ای خورشید

روی این آسمان

روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس

زیر این گنبد گرد و کور و کبود

آدمیزاد هرگز

دانش آموز خوبی نبود

 

سکوت تو                                                        فریبا دیندار

 

سکوتت

غمگین تر از نامه ی باد است

با من بگو

با من بخوان

صدای تو زیباترین ترانه است

قفل لبانت را بشکن

با من از دلتنگی از حزن حرف بزن

با من از فاصله ها بگو

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در شنبه 91/2/30ساعت 2:57 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

گذشته های نو                                               فرزانه گلستانی

 

گذشته های من پر از هوای بی قراری اند

پر از سکوت و زمزمه پر از ترانه های جاری اند

لبالب از ترانه ها و شعرهای رنگ رنگ 

پر از تلاطم غروب و گاه لحظه های تنگ

میان خاطرات من نهال عشق خفته بود

به روی شاخه های آن هزار گل شکفته بود

و حال از تمام آن نگاهها و حرفها

فقط تو مانده ای و این گذشته زیر برفها

بیا دوباره باز هم گذشته های نو بساز

و با دلی پر از امید مرا به زندگی بباز

فائزه سعیدی

چه سیبها که از درخت زندگی نچیده ایم

چه نورها که از چراغ زندگی ندیده ایم

سیاهی شکستها

سپیدی قشنگ عشق

خلاصه از قصیده ی بلند زندگی

دوباره بیت بیت چیده ایم


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 1:40 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

هدیه                                                   سمیه احمدی

 

هدیه ای برای تو

وقتی تو بیایی 

بی آنکه در لحظه های بی کسی گم شوم

از دستهای مهربانت می خواهم

زندگی را برایم معنا کند

من تکه ای از آسمان خدا

تکه ای از آیینه

و دلی پر از عشق و گوشه ای از انتظارهایم را

به کسی هدیه خواهم کرد

که جمعه های من و آسمان

بغض هایمان را پشت پنجره ی تنهایی

برایش می شکنیم

 

من آوازم حسینعلی مکوندی

می خوانم برای کودکی که در خواب می خندد

و هرگز مادرش را ندیده است

می خوانم برای گیاهی که با باد بازی می کند

من برای پرنده ی غمگینی می خوانم

که بال جفتش خونین است

و با آوازم به باغ

افتادن شاخه درختی را تسلیت می گویم

من وقتی برکه خشکیده ای را می بینم

دلم می خواهد غمگین ترین سرود را بخوانم

و به همه ی پرنده ها تسلیت بگویم

دلم می خواهد دنیا پر از آواز بچه ها باشد

آواز شادی و بی غصه

 


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 1:38 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

از عالم بچه گیها                                           مهسا برزگر

یه چیز خوب یادم می یاد

که من همون کسی بودم که زندگی

دلش می خواد

 

طیبه ی پاک نهاد

امروز غریبانه از عشق تو پرسیدم

بر ذات وجود تو با ران شده باریدم

گر جان مرا خواهی بی واهمه مال تو

آنروز که جان خواهی آنروز بود عیدم

 

جادوی کلام                                      آزاده فرزانه

 

برایم حرف بزن

ترانه ها را زمزمه کن

از خودت برایم بگو

کلام تو مرا مسخ می کند

 

 

 

 


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 1:37 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

بنویس                                                           

 

 

بنویس با واژه های خیس

که چشمانم

همیشه بارانی ست

وقتی از کوچ پرستوها

سهم من فقط پریشانی ست

 


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 1:36 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

با بال شکسته پر زدن بیهوده ست

خود را به دل خطر زدن بیهوده ست

عمریست که بخت من و تو در خواب است

اصرار نکن که در زدن بیهوده ست

 

تا چشم به هم زدم دلم تنها شد

بیچاره دلم غریبه ی دنیا شد

گفتی که کنار هم بمانیم ولی

مشت دل تو دوباره پیشم وا شد

-

معنای عتیق عشق در باور توست

لیلای اساطیری ما خواهر توست

توفان نگاه تو به من می گوید

ویرانی من تمام زیر سر توست

-

بعد از دگر هستی ما پا نگرفت

بعد از تو کسی در دل ما جا نگرفت

در کلبه ی تنهایی خود پوسیدیم

بعد از تو کسی سراغ ما را نگرفت

-

 


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 1:33 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

-

بهار 77

یادت را به خانه قاب نمی کنم

یادت را به باد نمی دهم

یادت را به کوچه ها نمی فروشم

یا به دوره گردی

یادت را به پرسه های شبانه می بخشم

با لبخندی که میراث توست

با لبخنی که به اندوه شبیه تر است

و با شاعری که نمی شناسم

تو را هجی می کنم

(در شعری که سیگارش زمزمه دارد

..به چراغ چشمک زن جاده می سپارم

تا بهاری که می آید

بی لاله

به شهر ،سلام نگوید

بی لبخندی که به اندوه شبیه تر است

 


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 1:32 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

در قعر سکوت صحبتی باقی نیست                                   

            پژمرده دلم طراوتی باقی نیست

از فصل نگاه سرد تو فهمیدم

در شهر شما محبتی باقی نیست

-

در شهر سکوت نیمه شب عاشق شد

خاموش نشست و زیر لب عاشق شد

یک شب که هزار شب نمی شد اما

آنشب دل من هزار شب عاشق شد

-

زیبایی سرنوشت ارزانی تو

آنچه که خدا سرشت ارزانی تو

ای حوری کوچه های زیبای بهشت

من دوزخی ام بهشت ارزانی تو

-

ای کاش هوای شهر آبی بشود

زیبا و تهی ز هر خرابی بشود

ای کاش در آسمان این شهر عبوس

خورشید دوباره آفتابی بشود

-


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 1:32 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

نوبت

چندی است در این کرانه غوغا نشده ست

در عرصه ی دل ترانه بر پا نشده ست

از دست تو هر زور گلی پر پر شد

ای عشق هنوز نوبت ما نشدهست

 

صحنه 

آن روز که عقل و عشق بازی کردند

در جاده ی وهم ترکتازی کردند                                                                                                   یک      لحظه میان صحنه ی خنده و اشک

چشمان تو دردو نقش بازی کردند

انار

عکسهای بی ما

بی صدای شما که نیستند

که با هم بودن را که ما

کودکی را.....

تابستانی که برف نداشت

شهریوری که دیگر تجدید نمی شود

هیچی که باغ را بلعید

و دهانی که از دندان افتاد

عشق را باید اکنون بجویی

در اناری که سارا ندارد

 


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 1:31 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

-جاده تنها نیست

هنوز فرصت هست

هنوز می شود از درک رنج

آبی سوخت

و مثل چلچله در کنج قفس

-چله نشست

هنوز می شود

از آه و شعله ای کوچک

عبور صاعقه ای را در آسمان فهمید

هنوز شمع نمرده است

و ماه تنها نیست


نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 1:30 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >
قالب : پیچک