زمزمه های یک شب سی ساله
دور تر از هر کسی با من ! کاشکی مال خودم بودی کاش می شد دستهایم را کاش تقسیمت نمی کردم کاشکی مال خودم بودی کاشکی سر تا به پا در بست
کاش می پوشاندمت روزی
همچنان پیراهنی بر تن
چشمهایت شرم لبخندت
کاش می آویختم د ر تو
همچو زنجیر گلوبندت
می کشیدم بر تنت روزی
گر چه می دانم چنان داغم
کز لهیبم زود می سوزی
عشق من با عاشقی دیگر
یا نمیشد بعد هر تقسیم
سهم من ا ز سهم او کمتر
همچو سهم غصه های من
که به یادت هم نمی افتاد
هیچ کس حتی خدای من
عشق من مال خودم بودی
کاشکی این کاش ها میشد
تا نمی مردم به این زودی
قالب : پیچک |