زمزمه های یک شب سی ساله
حاج قربانعلی سلامُ علیک پسر ِجانعلی سلامُ علیک نام بنده غلام میباشد خدمتم هم تمام میباشد رشتهام هست کارگردانی ولی از منظر مسلمانی چند سالی است در بلاد فرنگ طی یک ارتباط تنگاتنگ با اجانب، شبانه، محشورم چه کنم از بلاد خود دورم دشمنم با سکانسهای لجن مرگ بر سینمای مستهجن راستی از دهاتمان چه خبر؟ از رفیقان لاتمان چه خبر؟ گاوها و خرانتان خوبند؟ همسر و دخترانتان خوبند؟ چه خبر از نگار ِمن، گلنار؟ لعبتی زیر چادر ِگلدار یاد آن چشمهای نیلی او؟ طعم لبهای زنجفیلی او؟ اخویها چطور میباشند؟ باز هم تخم کینه میپاشند؟ عمهها، خالهها، همه خوبند؟ گاو و گوسالهها، همه خوبند؟ راستی حال دردسر دارید از سیاست شما خبر دارید؟ از شب و شعر و شاعری چه خبر؟ راستی از جزایری چه خبر؟ نان، سر ِسفرهها فرستادند؟ راستی پول نفت را دادند؟ کسی آنجا نیوز میخواند؟ افتخاری هنوز میخواند؟ خادم این بار کُشتیاش را بُرد؟ حسنی، کولهپشتیاش را بُرد؟ رفته آیا به سمت بهبودی حرکات سهیل محمودی؟ درج این نکته هست قابل ذکر نیستم بنده، هیچ، روشنفکر گرچه من چارقُل نمیخوانم شاملو هم به کل نمیخوانم شعر ِاهل ِقبور هم، ایضا بوف بینا و کور هم، ایضا من مجلات زرد میخوانم من سگ ِولنگرد میخوانم کار کی با براهنی داریم، ما که نسرین ثا منی داریم؟ خاتمی، ماتمی، مرا سَنَنَه یا کیارستمی مرا سَنَنَه گاه و بیگاه، سینما بد نیست اندکی حاتمیکیا بد نیست سینمای یه قُل دو قُل خوب است ایرج قادری، به کل، خوب است رشتهی من ز بیخ و بُن الکی است عشق من سینمای دهنمکی است جان من حرف ِمفت را ول کن فکر ما باش و فکر این دل کن چه قدر صاف و سادهاید هنوز شوهرش که ندادهاید هنوز؟ پس پریشب باهاش چت کردم جان ِقربانعلی، غلط کردم به خدا وب نداشتیم اصلا عربی مینگاشتیم اصلا انت فی قلبی ایها الگلنار فقنا ربنا عذاب النار حبک فی عروق در جریان همه حتی الورید و الشریان انت فی چادری شبیه هلن فتشابه به صوفیای لورن عشق ما هست سمعی و بصری به خدا عین حوزهی هنری من هم اینجا به کار مشغولم در پی جمع کردن پولم رانتخواری نمیکنم اصلا خُردهکاری نمیکنم اصلا گرچه این سرزمین پر از کُفر است به خدا آک ماندهام، در بست یادتان هست در شلوغیها با زنان دست داد آن آقا؟ همه جا داشت بل بشو میشد مملکت داشت زیر و رو میشد گرچه این زن عزیز شد دستش ولی آن مرد، جیز شد دستش نامه اینجا به بعد شطرنجی است به گمانم که قافیه گنجی است!؟ بگذریم، از دهات میگفتیم از خر مش برات میگفتیم راستی جانعلی خرش زایید؟ کل حسن، زن برادرش زایید؟ چه خبر از صفای گندمزار؟ نه ولش کن، دوباره از گلنار بنویسیم و حال و حول کنیم وقت آن است ما قبول کنیم مملکت زوج خوب میخواهد زن و مردی بکوب میخواهد دست در دست هم نهند زیاد میهن خویش را کنند آباد هی به همدیگر اعتماد کنند جمعیت را فقط زیاد کنند بعد هم با جناب عزراییل بشتابند سوی اسراییل همه در دست شاخ آفریقا یورش آرند سمت آمریکا هرکجا که صلاح میدانند میخ اسلام را بکوبانند غرض از این بیاض طولانی دو کلام است و نیک میدانی مادرم میرسد به خدمتتان هم سلامی و هم زیارتتان گفتهام حلقهای بیارد او سنگ بر بافهای گذارد او تا غلام از فرنگ برگردد مِهر گلنار بیشتر گردد چند خطی برای من کافی است حاج قربان، زیاده عرضی نیست. **
قالب : پیچک |