زمزمه های یک شب سی ساله
وای از آن لحظه که کارَت به نگاهی بکشد قصه ام قصه ی سرباز غریبی شده که این خودش حس غریبیست، نمیدانم چیست؟ عشق آن است که رودی سرِ عاشق شدنَش روزهاییست که در آتش خود میسوزم گفته بودند که سیگار مضر است ولی در خودم غرق...، گدایی سرِ کوچه میگفت وای از آن لحظه که کارَت به نگاهی بکشد قصه ام قصه ی سرباز غریبی شده که این خودش حس غریبیست، نمیدانم چیست؟ عشق آن است که رودی سرِ عاشق شدنَش روزهاییست که در آتش خود میسوزم گفته بودند که سیگار مضر است ولی در خودم غرق...، گدایی سرِ کوچه میگفت
کار و بارت به غمِ چشم سیاهی بکشد
کار عشقَش به درِ خانه ی شاهی بکشد
اینکه هر روز مرا جانب راهی بکشد
جای دریا تنِ خود را ته چاهی بکشد
آدمی خلق شده بار گناهی بکشد
هر که عاشق شده رسم است که گاهی بکشد
کار و بارت به غمِ چشم سیاهی بکشد
کار عشقَش به درِ خانه ی شاهی بکشد
اینکه هر روز مرا جانب راهی بکشد
جای دریا تنِ خود را ته چاهی بکشد
آدمی خلق شده بار گناهی بکشد
هر که عاشق شده رسم است که گاهی بکشد
وای از آن لحظه که کارَت به نگاهی بکشد
قالب : پیچک |