زمزمه های یک شب سی ساله
هر چه من دیوانه بودم، ابنسیرین، بیشتر!
ای لبت از هر چه باغ سیب، شیرین بیشترکِی به پایت میشود افتاد از این بیشتر؟
ترس دارم عاشقانت، مست و مجنونتر شوندروبهری خانهات بگذار پرچین، بیشتر!
ماه؛ سیری چند! هر شب با وجودت ای پریموج دریا میرود بالا و پایین، بیشتر
وصف آسانی است... هر چه خندههایت کم شوند
شهر پیدا میکند شبگرد غمگین، بیشتر
آن بهاری که نسیمت را ندارد بهتر است
هر شبِ عیدش ببارد برف سنگین، بیشتر
خواب دیدم «نیستی»، تعبیر آمد «میرسی»
نوشته شده در چهارشنبه 92/8/1ساعت
6:11 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |