زمزمه های یک شب سی ساله
چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم ؟ خانه اش ویران باد ! من اگر ما نشوم ، تنهایم ! تو اگر ما نشوی ، خویشتنی ... از کجا که من و تو شور یکپارچگی را در شرق باز بر پا نکنیم ؟! از کجا که من و تو مشت رسوایان را وا نکنیم ؟! من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه برمی خیزند ! من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد ؟! چه کسی با دشمن بستیزد ؟! چه کسی پنجه در پنجه ی هر دشمن دون آویزد ؟! دشتها نام تو را می گویند ... کوهها شعر مرا می خوانند ... کوه باید شد و ماند دشت باید شد و خواند ....
نوشته شده در چهارشنبه 92/8/1ساعت
6:2 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |