زمزمه های یک شب سی ساله
فضای خانه که از خندههای ما گرم است دوباره «دیدهامت»، زُل بزن به چشمانی بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم » بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا من و تو اهل بهشتیم اگرچه میگویند
چه عاشقانه نفس میکشم!، هوا گرم است
که از حرارتِ «من دیدهام ترا» گرم است
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است
...
به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه میگویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است
نوشته شده در یکشنبه 92/7/28ساعت
5:49 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |