زمزمه های یک شب سی ساله
مینشینم کنار قبری که ...
غرق اشکم، شبیه ابری که ...
بیقرارم چو مرغ پَر کنده
رفته از من قرار و صبری که ...
رفتهای؛ جایِ بودنت خالی است
زخم بر سینهی ستبری که ...
آه! آهو! چرا شکار شدی؟
جز به چنگال کُند ببری که ...
کاش میشد که اختیاری بود
مرگ، این ناگزیر جبری که ...
نوشته شده در سه شنبه 92/7/23ساعت
8:32 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |