زمزمه های یک شب سی ساله
یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام امروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام خوش کرده ام کنارتو دل وا کنم کمی همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام ازحال و روز خودکه بگویم،حکایتی است جــویای حال از قلــم افتاده ها مباش دردی دوا نمی کنــد از متن تشــنه ام در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــم باشد برای بعد اگر حرف دیگری است
یک صفحه زندگانی بی روح و کم دوام
ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به کام!
چیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام
جامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام
تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام
نوشته شده در سه شنبه 92/7/23ساعت
8:29 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |