زمزمه های یک شب سی ساله

به من برگردون اون روزو که با تو زندگی خوب بود

به شوق دیدنت هر دم تو دل بدجوری آشوب بود

 به من برگدون اون روزو شب و از بینه ما بردار

یه کاری کن که برگرده گذشته های بی تکرار 

 که من جا مونده ام انگار تو اون روزهاو لحظه ها

 با این من آشنا نیستم من انگار مرده ام سالها

من رو برگردون از گریه به خنده های بی وقفه

 وجودم یخ زده از غم  غمت طوفانی از برفه

به من برگردون  احساسی که آرومم کنه بازم 

و گرنه من بدون تو با دلتنگی نمیسازم

میام پیش تو که رفتی حالا که سردو غمگینم

 تو هم برگردون آغوشت که من محتاج تسکینم

به من برگردون حسی که گرفتی از دلم ناگه

دارم شک میکنم حتی ما با هم بوده ایم یا نه

 یه کاری کن من مرده دوباره زنده شم در تو

عزیزم کاری سختی نیست فقط یک لحظه پیدا شو


نوشته شده در چهارشنبه 92/4/12ساعت 8:51 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک