سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

روان چون چشمه بودم، جذبه‌ات خشکاند و چوبم کرد 

بنازم آن نگاهت را که درجا میخ‌کوبم کرد


شب و روزِ مرا در برزخ یک لحظه جا دادی 

طلوعم داد لبخند تو و اخمت غروبم کرد


کنون از گرد و خاک عشق‌های پیش از این پاکم 

که سیلاب تو از هر رویدادی رُفت‌و‌روبم کرد


تَنَت تلفیقِ گُنگِ عنصر باد است با آتش 

نفس‌هایت شمالی سرد، لب‌هایت جنوبم کرد


دوا؟ جادو؟ نمی‌دانم، شفا در حرف‌هایت بود

نمی‌دانم چه در خود داشت اما خوب خوبم کرد!


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/30ساعت 2:37 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک