سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

که هستم؟ خدا طبع‌ِ شیطان‌سرشتی
چه شیرین‌ِ شوری، چه زیبای‌ِ زشتی


من از آسمان و زمین سهمم این بود:
نه بر بام‌ْ برفی، نه از خاک‌ْ خشتی


مرا خوشة نارس گندمی بس
اگر خود به جا مانده باشد بهشتی


کلاه و نقاب از سر و روی بردار
مترسک نمی‌خواهد این گونه کشتی


غزلهای من سایه‌هایی سفیدند
چکیده شد از اشک من رونوشتی


مرا عشق این‌گونه آیینی آموخت:
که هر مسجدی در کنار کنشتی


قفس بافتی، کرم ابریشم، ای عقل!
همه پنبه، نه، پیله شد هرچه رشتی


دل‌ِ من د‌ِل دل به دریا زدن داشت
تو او را نهشتی،‌ تو او را نهشتی


سر و سر‌ّ‌ِ ما از نوشتن گذشته است
عجب سرگذشتی، عجب سرنوشتی


خزان نه، که حتی بهار آفت اوست
خدایا! مرا با چه خاکی سرشتی؟


نوشته شده در یکشنبه 92/2/29ساعت 4:41 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک