زمزمه های یک شب سی ساله
خاک کویر
در راه رسیدن بهتو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو برخورد مسیرم که بمیرم
یک قطره آبمکه در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش ازمن واز خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
از زندگیبیتو گریزانم و بیزار
آنقدر که بگذار بمیرم که بمیرم
O این کوزهترک خورد! چه جای نگرانی است؟
تصویر من ساخته از خاک کویرم که بمیرم...
نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت
7:42 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |