سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

گرفته ابری از اندوه باران آسمانت را
و می خواهد بیارد امتداد گیسوانت را

تو اما سخت دلگیری چرا در ساعت باران
کسی بر هم زده آرامش در آشیانت را

و یا رقص غم انگیز دو دست باد در ساحل
کشانده سمت دریا کشتی بی بادبانت را

و غافل مانده ای من مثل گلدانی ترک خورده
تماشا می کنم دستان سبز باغبانت را

تو ای افسانه ای از پر کشیدنهای سیمرغی
که پشت کوه پنهان کرده ای نام و نشانت را

در این منظومه باید رهبر سیاره ها باشی
که تا پیدا کنند آنها مسیر کهکشانت را

مرا در حلقه ی دستان خود زنجیر کن یعنی
بپیچان در تن مردابیم نیلوفرانت را

در این دشت مشوش زندگی تکرار خواهد شد
بگیری سمت گلها لحظه ای عطر دهانت را

در اول عشق از چشمان آدم می شود داخل
و بعد آرام می گیرد سراغ استخوانت را

خداوندا مگر رنج زمین کم بود افکندی
به روی دوش انسان کوله بار آسمانت را

به عشق هر چه بادابادها بانونی بارانی
بزن در استکانم درد تلخ استکانت را


نوشته شده در جمعه 92/1/23ساعت 5:37 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک