زمزمه های یک شب سی ساله
ا
انگار باز قصهِ پاییز دیگریست
پایان داستان غمانگیز دیگریست
بانگ عزا به پا شده شاید درون من
آغاز حکمرانی چنگیز دیگریست
جغرافیای چشم من امروز ابریست
در پیچ و تاب بارش یکریز دیگریست
بین من و تو فاصله ظلمی بزرگ بود
تقدیر هم ستمگر خونریز دیگریست
وقتش رسیده است خداحافظی کنیم؟!
این انتهای مرگ برانگیز دیگریست
مردم در این خیال که عاشق نبودهایم
اما حکایت من و تو چیز دیگریست
دستان خالی من و چشمان خیس تو...
انگار باز قصهِ پاییز دیگریست!
نوشته شده در جمعه 92/1/23ساعت
5:36 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |