سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

شبم شبی که تورفتی چه دردآوربود

سیاه روی زمن هم سیاه روتربود


به چشمهای تودرحال گریه می مانست

که از سلاله ی شب های دورودیگربود


فضاچودیده ی من سردوتیره ونمناک

زبرگ ریز هزارانهزار اختر بود


درآن غروب زمین غریب رادیدم

که همچو آب درآوازخودشناور بود


درآن شب آینه ها با ستارگان رفتند

که عصر رجعت تصویر های بی سر بود 

 

 

تمام پنجره ها بسته شددرآنشب چون

(در)از تضاهر(دیوار)ها مکدر بود


گیاه ها همه آرام گریه می کردند

پر ترنم مرغان زاشک و خون تر بود


تورفته بودی وطرح تنت هنوز به جای

به روی گستره ی خوابناک بستر بود


مجال گریه در آن شب نیافتم هرچند

که آن جدائی بیگاه گریه آور بود

 

ربوده ام چه نگاهی زخواب نازکتر

مکیده ام چه لبانی زآب نازکتر


کشیده ام سرزلفی چوآه نیمه شبی

زعطر زلف پریشان خواب نازکتر


فتاده ام به میان ستاره ای که مپرس

ستاره ای به میان از شهاب نازکتر


نهفته پرده ی رلزی دریده ام شب دوش

زپرده ی حرم ماهتاب نازکتر


ظرائف حرکات رجال عشق ببین

نشسته ام به دلی از حباب نازکتر


رسیده بر لب نوذر دومصرع رنگین

زبیت حافظ عالیجناب نازکتر


زبعد خواجه که این بنده از حواشی اوست

کسی نگفته از این شعر ناب نازکتر. 


نوشته شده در شنبه 91/11/28ساعت 5:46 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک