زمزمه های یک شب سی ساله
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت روز قرار اول و میز و سکوت و چای افتاد روی میز ورقهای سرنوشت کم کم زمانه داشت به هم می رساندمان تا آفتاب زد همه جا تار شد برام از خواب می پریم که این ماجرا فقط
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گل بود و ما دو تا...
تصدیق گفته های "هگل" بود و ما دو تا...
سنگینی هوای هتل و ما دو تا...
فنجان و فال و بی بی و دل بود و ما دو تا...
در کوچه ساز و تمبک و کل بود و ما دو تا...
دنیا چقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
نوشته شده در جمعه 91/11/13ساعت
7:45 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |