زمزمه های یک شب سی ساله
می رود تنهای تنها، باز هم می بینمش اشک و باران با هم از روی نگاهش می چکند عابران مانند باران در زمین گم می شوند او فقط می ماند و دنیایی از دلواپسی ... ناودانها، چشمک خط دار ماشینهای مست او نمی فهمد، نمی فهمد فقط رد می شود کفش چرمی روبه روی کفش چرمی ایستاد لحظه ای پهلوی من بنشین خیابان خلوت است
کفش چرمی - چتر - فروردین - خیابان شلوغ
یک شب بارانی غمگین خیابان شلوغ
باز هم رد می شود از این خیابان شلوغ
او سرش را می برد پایین ... خیابان شلوغ
او فقط می ماند و چندین خیابان شلوغ
با غمی بر شانه اش، سنگین... خیابان شلوغ
خط کشی، باران آهنگین، خیابان شلوغ...
با همان انگیزه ی دیرین... خیابان شلوغ
نوشته شده در جمعه 91/11/13ساعت
7:44 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |