سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

هوای دفترم امشب هوای دلتنگی است
غرور و بغض و نیازم غریق یکرنگی است

دچار می شوم اینجا ... دچار یک غربت
تمام ثانیه هایم اسیر این جنگی است،

که در گرفته میان گریز و جا ماندن
در این هوای تمنا، چه جای دلسنگی است؟

بهانه های قدیمی هنوز بیدار
برای من که غرورم شکسته این ننگی است

نباید از تو بگویم ... نباید از تو بخوان
غرور لعنتیِ من دچار بیرنگی است

گذشته بودم و با خود خیال می کردم،
فقط تویی که هوایت هوای دلتنگی است

هنوز بعدِ فراقی که بین ما افتاد،
گمان ساده ی خامم به فکر همرنگی

به سوی خاطره هایی که از دلی سنگی است


نوشته شده در جمعه 91/11/13ساعت 7:43 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک