سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

تقدیم به بچه های کلاس 11 رشته ادبیات شهر پیشوای ورامین پردیس زینبیه

گمانم جاده ها خالی است از عابر

اینجا کسی راشوق رفتن نیست

سفر دلتنگ یاران است

وجاده غرق باران است

وعشق اکنون هراسان است دراین دلواپسین آرام طولانی

نگاه آشنایی کو؟

صدایی کو ؟

چشمان دلربایی کو؟

بهاری کو؟

وابری کو که بارد بر کویر گونه های سرد یخ بسته؟

دلم دلتنگ یاران است

نشان از عشق دارم من

ببین پا های خسته از سلوکم را سکوتم را

مرا اکنون تماشا کن

تماشایی شده این خاک بر سرتیر در چشم

تماشایی شده این بی نشان گم شده در نعره اعصار

آه از تو

چرا دیگر نمی خواهی تماشا کردنم را

دل شیدا برای عاشقی خون کردنم را

آه از قرنی که زنجیری چسان سرد بر دوپایم بست

چرا دیگر نمی خواهی مرا ای باورطولانی مشرق

چنانم خسته هر گز دیده ای

ای دیده را دیدار

چنینم زار

چنینم مانده وبیمار

چنینم گم شده در نعره اعصار

هر گز دیده ای آیا ؟عاشقی در بند پای خویش

جا مانده از جان خویش

تنها وسرگردان

هراسان

درنگاه خویش

هر گز دیده ای چون من تماشایی

تماشایم کن ای زیبا

تماشایی ترین احساس خود را برایت تحفه آوردم

ازشهری دورترازآبی آسمان تو

برایم نغمه ای احساس باش اکنون که بر گشتم

برایم آشنا باش میان این غریبستان

دلم دلتنگ یاران است

نگاهم غرق باران است


نوشته شده در جمعه 91/11/13ساعت 7:42 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک