سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 


همه هستى من آیه تاریکى است
که تو را در خودتکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن هاى ابدى خواهد برد
من در این آیه تورا آه کشیدم، آه
من در آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
? ?

زندگى شاید
یک خیابان دراز است که هر روز زنى با زنبیلى از آن مى گذرد
زندگى شاید
ریسمانى است که مردى با آن خود را از شاخه مى آویزد
زندگىشاید طفلى است که از مدرسه بر مى گردد
زندگى شاید افروختن سیگارى باشد، درفاصله رخوتناک دو هم‌آغوشى
یا عبور گیج رهگذرى باشد
که کلاه از سر بر مىدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندى بى معنى مى گوید « صبح بخیر»
زندگى شایدآن لحظه مسدودى است
که نگاه من، در نى نى چشمان توخود را ویران مى سازد
ودر این حسى است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
دراتاقى که به اندازه یک تنهایى است
دل من
که به اندازه یک عشق است
بهبهانه هاى ساده خوشبختى خود مى نگرد
به زوال زیباى گل ها در گلدان
به نهالىکه تو در باغچه خانه‌مان کاشته‌اى
و به آواز قنارى‌ها
که به اندازه یکپنجره مى خواند
آه...
سهم این است
سهم این است
سهم من،
آسمانىاست که آویختن پرده اى آن را از من مى گیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله مترو کاست
و به چیزى در پوسیدگى و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودى در باغخاطره هاست
و در اندوه صدایى جان دادن که به من مى گوید:
«
دست هایت را
دوست مى دارم»
دست‌هایم را در باغچه مى کارم
سبز خواهم شد، مى دانم، مىدانم، مى دانم
و پرستوها در گودى انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
گوشوارى به دو گوشم مى آویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن هایم برگگل کوکب مى چسبانم
کوچه اى هست که در آن جا
پسرانى که به من عاشق بودند،هنوز
با همان موهاى درهم و گرد ن هاى باریک و پاهاى لاغر
به تبسم هاى معصومدخترکى مى اندیشند که یک شب او را
باد با خود برد
کوچه اى هست که قلب من آنرا
از محله هاى کودکى ام دزدیده است
سفر حجمى در خط زمان
و به حجمى خطخشک زمان را آبستن کردن
حجمى از تصویرى آگاه
که ز مهمانى یک آینه بر مىگردد
و بدینسان است
که کسى مى میرد
و کسى مى ماند
? ?
هیچصیادى در جوى حقیرى که به گودالى مى ریزد، مرواریدى
صید نخواهد کرد
من
پرى کوچک غمگینى را
مى شناسم که در اقیانوسى مسکن دارد
و دل‌اش را دریک نى لبک چوبین
مى نوازد آرام، آرام
پرى کوچک غمگینى
که شب از یک بوسهمى میرد
و سحرگاه ا زیک بوسه به دنیا خواهد آمد.

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/4ساعت 6:56 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک