سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

تقدیم به همیشه همراهم دکتر نظری 

 

 

*     تمام سهم من از تو؛ همین بیست و سه تا دفتر
همین هایی که سوزاندم و شد یک تپه خاکستر


تمام سهم من از تو؛ همین بیست و سه شاخه گل
که بر تابوت جســــــــم خود شبانه می کنم پر پر


تمام سهـم من از تو ؛ صـدای چک چک باران
که می کوبـــد تـــــــن خود را به بام خانهء هاجر


تمام سهم من از تو؛ همین که سنگی ام دیگر
و عشقی احتمالی را نمی ـ هرگز ـ کنم باور


تمام سهم من از تو؛ فقط یک در و یک دیوار
به سوی نور یک دیوار ، به سوی فاجعه یک در


تمام سهم من از تو؛ دو دست ـ آغوش ـ بیهوده
که حتی آخر قصه نمی چسبـــــد به یکدیگر


تمام سهم من از تو؛همین عکسی که در قاب است
و آن لحظه تو می گفتی که لطفا یک کم عاشقتر


تمام ســـــــــهم من از تو ؛ بـدون ذره ای اغراق
همـــــــــــین روح پریشـان خراب بی در و پیکر


تمام سهــم من از تو ؛ همین که آخر قصــــــــه
بگویم یا که بنویسم : برو یادت به خی ... نه شر!


تمام سهم من از تو...همین جا خسته شد شاعر
و یک سیگار روشن کرد ، قدم زد پک زد و از سر ،


دوباره سعی خود را کردو اعصابش که داغان شد
غزل را خط خطی کردو نوشت از خیر این بگذر
 

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/4ساعت 6:52 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک