سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله



بدون آنکه بدانم کیست مرا کشاند به دنبالش

چه حس و حال عجیبی داشت نگاه خیره و سیالش

مرا به صرف دو فنجان چای،کنار باغچه دعوت کرد

وَ بعد دست مرا رو کرد سکوت قهوه ای فالش

مرا و طرح نگاهم را کشید آن طرف پرچین

مرا و طرح نگاهم را،خودش و کلبه ی آمالش

نشست و با من از اندوهِ همیشه ی دو کبوتر گفت

نشسته است کنار من وَ خوب نیست کمی حالش

وزید عطر تنش در من وَ من که از سر خوشحالی

به رقص آمدم و گل کرد به دور گردن من شالش

پرنده نیستم اما او توان پر زدنم داده ست

توان پر زدنم داده است شکوه نقره ای بالش

زنی که خواب آمدنش را من همیشه هر شبه می دیدم

بدون آنکه بدانم کیست مرا کشاند به دنبالش



نوشته شده در سه شنبه 91/10/19ساعت 4:24 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک