زمزمه های یک شب سی ساله
هوای خانه پر است از هوای دلتنگی دوباره بال و پرم پر ز حس پرواز است وفور گریه ام اما هنوز می خندم چقدر ساده و ارزان به عشق دل دادیم کمی نشان صداقت هنوز در ما هست ولی دورغ چرا دل حریف عشق نبود اگر که عشق بپرسد که مرد راهی باز
عبور می کنم از جاده های بیداری
و دور می شوم از لحظه های تکراری
دلم گرفته از این حجم تنگ آواری
کجاست پنجره این چهار دیواری
کجاست پیک بشارت کسی که می آید
به دستگیری این دست های بی یاری
به تلخی همه خنده های اجباری
حراج دل ما بود و عشق بازاری
همیشه آینه هستیم اگر چه زنگاری
چنان شکست که از دل نماند آثاری
جواب روشنم این است یک کلام آری
نوشته شده در سه شنبه 91/10/19ساعت
4:17 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |