زمزمه های یک شب سی ساله
چقدر زور من این مرد را نمی خواهم من این غریبه ی بی درد را نمی خواهم کسی که از سر یک رسم خشک وتکراری گلی برای من آورد را نمی خواهم ودلخوشم به همین روزهای تار خودم چراغ و آینه ی زرد را نمی خواهم من این کسی که فقط با دلار و پول و زمین مرا مقایسه می کرد را نمی خواهم برای زندگیم عشق و شاعری کافی است غذای گرم و دل سرد را نمی خواهم....
نوشته شده در دوشنبه 91/10/11ساعت
6:50 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |