سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

 

لیلا جمالی خواه:  

بازی کنیم آقا بیا «بالابلندو »


این شعر را پر می کنم از سنگ و سکو

 


حالا تو چشمت را بگیری، من بگیرم؟!


کی گرگ باشد، کی شود آن بچه آهو؟!


با - لا - بلن - دو 

 اب - رو - کمن - دو 

دخ - تر - قشن - گو 

من گرگ بازی می شوم مثل همیشه


روی شما افتاد آقا آخرین او!


حالا بدو با سرعتی بیش از دو چشمت


وقتی که می چرخد به این سو یا به آن سو


این « دوستت دارم» نبوده جزو بازی


مانند سکّویی به باریکی یک مو!


بیهوده رویش ایستادی تا نسوزی


حتا اگر چسپیده باشی مثل زالو...


دستم به قلبت خورد آقا« جر نزن هیّ!»


تو « سوختی» دیگر ندو این سو به آن سو


حالا تو گرگی هیچ وقت آهو نبودم


بی خود نیا دنبال من آقا و «سُک سُک» 

  


نوشته شده در چهارشنبه 91/9/29ساعت 7:4 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک