سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله


از دوستان جدا شدم و با خدا رفیق
یک دم سراغ درد دل ما بیا رفیق


دوری مکن چگونه بگویم که عاشقم
من را بفهم محض رضای خدا رفیق


من شعله ور...تو چرا دور ایستاده ای؟
اینجا غریبه نیست جلوتر بیا رفیق


بر دوش باد می روی و محو می شوی
این گونه تند می روی اما کجا؟ رفیق!


اینک به دست خشم رفیقان قلم شد ست
دستی که می نوشت به دیوار ها...رفیق!


رفتی و یک کلام نگفتی که می روی
این رسم عاشقی ست چنین سرد؟، نا رفیق!


نوشته شده در شنبه 91/8/27ساعت 3:16 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک