سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

یک روز بعد از ظهر، بعد از سال های سال،

وقتی که جام سال پر شد بار های بار،

تو لابد از من یاد خواهی کرد - بد یا خوب -

من اشک خواهم ریخت تا آن روز صدها بار

 

آن روز دیگر سال ها مانند دیوارند

تو آن ور دیواری و من این ور دیوار

من در کنارت نیستم وقتی که می خندی

دست تو پیشم نیست هنگامی که من بیمار

چی دارم از تو نازنین! جز چند تار مو؟

چی مانده از تو پیش من جز چند عکس تار؟

هی استکان خالی و هی استکان پر

هی روزهای خالی و سیگار و هی سیگار

 

شاید فراموشم کنی آن روز بعد از ظهر

شاید همان یک روز هم، انگار نه انگار

 

"آن روز بعد از ظهر" تو، بایست شب باشد-

در "شهر من" - این دلقک غم پرور پروار!

آن شب، برای من شبیه خیلی از شب هاست

بغض تمام روزها بر دوش من آوار

 

امشب مرا آیینه هم تنها رها کرده

تنها همین تنهایی ام را می شوم تکرار

 

***********


نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت 3:55 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک