سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

کنار تخته سیاه


کنار تخته سیاه استاده است

همان که مرا درس زندگی داده است


 چو دیر سال درختی که رسته در دل کوه

اگر چه خم شده پشتش ولی نیفتاده است


به زخم هیچ تبر بر زمین نمی افتد

کسی که سرو غرورش همیشه آزاده ست

 

غبار دست شریفش نماز می طلبد

که در قبیله ی او خاک عشق    سجاده ست

 

نگاهش از نفس نفس آفتاب گرم تر است

مگر ز دامن خورشید این بشر زاده است

 

کدام واژه سزاوار وصف حرمت اوست

سخن ز همت والای او مگر ساده ست

 

وضو ز چشمه آتش گرفته می دانم

برای سوختن این شمع هر دم آماده ست

 

نجیب و ساده همان آشنا معلم من

کنار تخته سیاه کلاس استاده ستنرنسمرننرطککزرااااا



نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت 3:49 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک