سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

مزار، ساعت سه، لحظه‌های تنهایی
بزن بخوان دو تا آدم تماشایی

صدای تق تق سنگی مدام می‌آمد
و زیر سقف نفس‌گیر تق تق پایی

درست مثل تو زیباست مثل من هم زشت
فرشته‌ای ست پر از شهوت هیولایی

و خسته از همه وقتی به خانه می‌آیم
لبالب از سرطان زنان هرجایی

نشسته است لب حوض کوچک خانه
و می‌دود طرف من: سلام بابایی

چقدر بد که نباشی کنار بالینش
چقدر بد که نخوانی براش لالایی

چقدر بد که بخوابد کنار عکسی سرد
کنار خیره ‌ترین مادرِ مقوایی

(ترانه‌خواندنشان را گلوله باران کرد
صدای مبهم و ناجور راهپیمایی)

به خانه می‌روم اما کدام خانه بگو
که سوخت خانه در آن دادگاه صحرایی

هنوز می‌شنوم خاطرات آن شب را
فرود بمب میان سه استکان چایی

فرار من وَ تو حتا ز تانکهای خودی
و مرگ نخل تو با زلفهای خرمایی

کدام دختر کوچک در انتظار من است
که جا گذاشته از خود فقط دو دمپایی

زمانه ریشه‌ی شب را نمی‌کَند هرگز
و گور سگ‌پدرانِ دهات بالایی

چقدر خوب که این جنگ هرسه‌مان را کشت
چقدر پشتِ سرِهم چقدر رویایی


نوشته شده در شنبه 91/5/28ساعت 7:54 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک