زمزمه های یک شب سی ساله

گلدان کوچک گل رز، پنجره و تو
ایوان خط کشی شده سمت بهار رو


یک صندلی و قهوه ی تلخی که صرف شد
حالا، ورق بزن دو سه صفحه «حیات نو»


بعداً بلند شو، تو بیا!-بی کلاه و چتر-
از پله ها به سمت خیابان...-پیاده رو-



دستی دراز کن، و بگو:-«مستقیم!...»بعد
یک ایستگاه مانده به آخر پیاده شو:


من منتظر نشسته و سیگار می کشم
اینجا به روی نیمکتی، رو به روی تو


بادی عجیب می وزد اینجا، شروع کن
یک اسلحه درآر، تو از جیب پالتو!


در زیر قار قار کلاغان نشانه کن
یا سمت قلب...یا که به سمت شقیقه وُ...


شلیک کن به من!...و بدون معطلی
برگرد سمت دیگر این پارک...و برو
 

 


نوشته شده در شنبه 91/5/28ساعت 7:46 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک