سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

-همواره بی لبخند

می بینی ام غمگین ترم اما نمی خواهی

من هم چنین غمگین نشستن را نمی خواهم

می رنجی و می رنجمت اما گریزی نیست

هر چند هم قلبت شکستن را نمی خواهم

من را بفهم ای با من همواره بی لبخند

می فهممت اما بدان دست خودم هم نیست

شاید اگر لختی بفهمی زندگانی چیست

آنوقت باور می کنی راهی به جز غم نیست

وقتی مرا انگیزه ی تکرار بودن نیست

تو مشکل من نیستی من خسته از خویشم

یک امشبی را جان نامت راحتم بگذار

بگذار با درد خودم تنها بیندیشم

 


نوشته شده در شنبه 91/1/12ساعت 4:35 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک