زمزمه های یک شب سی ساله
سر قرار نیامد دلم به شور افتاد دوباره ا ین دل وامانده کار دستم داد و کوچه کوچهی بن بست برگریزان بود همان مکان قدیمی ، محلهی میعاد پلاک خانه همان ... نه ! عوض شده انگار پلاک ؟؟ سابق شده ؟؟؟ چقدر پنجره ها ..... دیر شد کجا مانده !؟ و کوچه را دو سه باری قدم زدم در باد مرا ببخش که بعد از سه سال و چندین ماه دوباره آمدم با ترانه با فریاد و باجه ی سر کوچه ، خدای من آخر کی این شمارهی اشغال می شود آزاد ؟! ؟ دو سایه از بغلم رد شدند یک زن و مرد زنی شبیه گذشته ملیح و ساده و شاد ؟؟؟ هوای ابری پاییز و نم نم باران کسی به ساعت خود خیره شد و رفت از یاد
نوشته شده در شنبه 91/4/31ساعت
4:44 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |