سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

فقط یک شب?یه شب?تنها واسه من

خدایی کن نذار بغضم بگیره...

نذار باور کنم اونی که میخوام

تو دل میمونه و از دیده میره



فقط یک شب بذار آسوده خاطر

سرو رو شونه ی بالش بذارم

دلم خوش باشه اون دستامو داره

دلم خوش باشه اون دستاشو دارم



نذار هرگز بفهمم بودن من

فقط پر کردن ِ تنهاییاشه

چشامو وا نکن رو به حقیقت

دروغه هر چی دنیا گفته باشه



از این تردید طولانی کلافم

شبا کارم شده رویا ببافم

چه دردی داره وقتی باورم شه

کنار اونکه میخوامش اضافم



نه این روزای من دیدن نداره

هوای نارسش چیدن نداره

نذار از حال من مردم بپرسن

که حال مرده پرسیدن نداره



تو هر برگ نگاهش میشه فهمید

نه تصویری ازم مونده ?نه یادی

اگه دل کندنش از من گناهه...

چرا دل بستنو یادش ندادی!!!



چرا هی دستشو رو میکنی تو

واسم حتی دروغاشم قشنگه

نمیدونی چه تلخه لحظه هایی

که چشمم رو به در?گوشم به زنگه



نمیدونی چه تلخه لحظه هایی

که ساعت پای چرخیدن نداره

و بهتر دیگه از حالم نپرسی

که حال مرده پرسیدن... نداره...


نوشته شده در شنبه 91/3/27ساعت 8:11 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

قالب : پیچک