زمزمه های یک شب سی ساله
اینجا طلسمِ گنجِ خدایی، شکسته باش
پابوسِ لحظههای رضایی، شکسته باش
در کوهسار گنبد و گلدستههای او
حالی بپیچ و مثل صدایی شکسته باش
وقتی به گریه میگذری در رواقها
سهم تمام آینههایی، شکسته باش
هر پارهات در آینهای سیر میکند
یعنی: اگر مسافر مایی شکسته باش
اینجا درستی همگان در شکستگیست
تا از شکستگی به درآیی شکسته باش
در انحنای روشن ایوان کنایتیست
یعنی اگر چه غرق طلایی شکسته باش
آنجا شکستی و طلبیدند و آمدی
اینجا که در مقام فنایی شکسته باش
نوشته شده در شنبه 91/3/27ساعت
8:6 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )
قالب : پیچک |