زمزمه های یک شب سی ساله
تو دیگه مال من نیستی ، ولی چشمام هنوز روته
نفس دارم ولی قلبم ، هنوزم تشنه ی بوته
من اینجا خسته ایستادم ، فقط می بینمت از دور
میشه بازم بیای پیشم؟ ، با اون چشمات بدی دستور !
بگی بسه بمیر دیگه ، بگی تا کی نفس می خوای
بگی خسته م ازت شاعر ، بگی تا کی منو می پای ؟!
منم میگم دلم تنگه ، نمی تونم ازت دور شم
نمی تونم تو که هستی ، نبینه چشمم و کور شم
بگم صد باره سعی کردم ، ولی جادوی چشماته
میشم عاشق تر از هر روز ، هنوزم دل توی دستاته
توو این تاریکی چشمات ، هزار سال گم و گورم
انگار وقتی یه روز نیستی ، هزار سال ازت دورم
نمیشه کُشت این احساسو ، رو قلبم تو نزار پاتو
بیا یک بار به جای من ، ببین جادوی چشماتو
قالب : پیچک |