سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

لم داده یک کفتار در پایان این شعر
با احتیاط آقا! نیا! میدان مین! - شعر-


تو لذت آن میوه‌ی ممنوعه بودی
من شاعرِ بی واژه‌یِ بی سرزمین، شعر!


یا روی پاکت‌ها خودم را می‌نویسم
یا می‌کشم دور خودم دیوار چین - شعر-


تقدیر من یک عمر پرسه در خیابان
با آدمک‌های غلیظ و ته‌نشین، شعر!


حالا بیا نزدیک، فالت را بگیرم
حافظ که نه! با خون شاعر بر زمین - شعر-


بغض تمام ابرها را من سرودم
باران نمی‌بارد بیایی زیر این شعر!


نوشته شده در دوشنبه 91/5/16ساعت 3:40 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

همین که شکل گذشته نشسته ای خوب است
ببین سکوت خودت را شکسته ای خوب است
شروع قصه اول تصادفی ساده
همان قضیه ساده تو خسته ای خوب است

نه یک شروع رمانتیک و نم نم باران
کمی نگاه غریبه شباهتی مبهم
آقا اجازه کلاس 202 اینجاست
و یک سوال شروع شد تمامی صبحم

کتاب بعد خیابان...دو تا خط ممتد
و جانماز و سکوت و دعا اگر میشد
و ضبط صوت قدیمی هجوم خاطره ها
صدای مبهم گلپا : خدا اگر میشد

و پنج روز صدایت غربه شدبا من
و قصه ای که دو باره بدون تو تکرار
و هفت شماره به روی نگاه من مانده
که هفت شماره و... آقا نیامدی انگار

چهار فصل دویدیم و آخرش ماندیم
میان برگ نخست کتاب دوممان
در این خجالت تاریک قهر های نجیب
رسیده ایم به آخر به نقطه پایان.




نوشته شده در دوشنبه 91/5/16ساعت 3:39 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

تو از نگاه عاطفه هزار بار برتری
میان سبزه های تر تو چون شکوفه ها سری


برادرم به من بگو که از ستاره های صبح
همیشه بی صدا تری همیشه آشناتری


به بوی گامهای توبه روی دل نوشته ام
هنوز هم ز حسرت سکوت لاله ها تری


قطار لحظه هایمان همیشه سوت می کشد

ولی تو با نگاه خود ز روح بی زمان تری


صداقت محبتت چشم عاشقت چکید
تو با تمام عشق های آشنا برابری


میان قاب عکس تو کبوتری نشسته است
کبوترم چرا چنین شکسته بال و بی پری


ترانه ی نبودنت مرا به آسمان کشید
وحال باورم شده که تو همان کبوتری


نوشته شده در دوشنبه 91/5/16ساعت 3:38 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

میثم امانی:
دنیا به روی سینه
ی من دست رد گذاشت
برهرچه آرزو به دلم بود سد گذاشت


مادر دوسیب چید به من داد و گفت:عشق
این را به پای هرکه فرا می رسد گذاشت


من سیب زرد خاطره را گاز می زدم
او سیب سرخ حادثه را در سبد گذاشت


قبل از تولدم به سه تا نقطه می رسید
اما به جای روز تولد عدد گذاشت


دنیا شنیده بود که من شعر می شوم
ناچار روی سینه
ی من دست رد گذاشت.


نوشته شده در جمعه 91/5/13ساعت 5:15 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

1.    داوود افشین پور:

دوباره یک نفر از چشم سایه اش افتاد
کسی که آخر این شعر خسته شد ،جان داد


سکوت چیز بدی نیست . ما فقط باید
بدون درد بمیریم،گنگ وبی فریاد


دوباره باید از اینجا ...برو خداحافظ
قفس برای دل من : غریبه ی آزاد!


پرنده میل عجیبی به خودکشی دارد
همین که دست خودش بود و اتفاق افتاد


غروب ..خلوت یک صندلی که می گرید
صدای جرجر ِدر در همیشه زوزه ی باد


کسی که یک شبه از چشم سایه اش ...چون که
پرنده بود ، پرنده که می رود از یاد


نوشته شده در جمعه 91/5/13ساعت 5:13 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

تو در معادله های چهار مجهولی
به ضرب و جمع عدد های فرد مشغولی


ببین! دوباره مرا در خودت کم آوردی
که ضلع گمشده ام توی خواب هذلولی


من آن سه نقطه ی گیجم پس از مربّع ها
که می رسد به تو از این روابط طولی


¨¨¨
دو تا پرنده که از پشت بام می افتند
دو تا پرنده در این اتفاق معمولی


« شبیه بچگیای من و تو هی مردن »
« دو تا پلندمو کشتی؟ چلا؟ همین جولی؟ »
¨¨¨
...
نگاه کن ! پس از این گریه چی بجا مانده؟
دو چشم قرمز خسته شبیه گلبولی


که لیز می شود از بوسه های غمگینت
تو در تصّور من شکل فعل مجهولی!

 


نوشته شده در جمعه 91/5/13ساعت 5:10 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

چشم هایت ، رمه ها را سیراب می کند
و گندم ها، در دهان تو خوشه می بندند


بوی دست های تو ، چوپان ها را گرسنه می کند
و انجیر های کوهی را شیرین تر.


راه که می روی،
صدای دوتار ‍ حسین سمندری می آید.


لبخند که می زنی
شیخ احمد جام ، کتابش را کامل می کند.


روسری ات را بردار،
وقتش رسیده کلاغ ها به خانه برگردند.


نوشته شده در جمعه 91/5/13ساعت 5:9 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

فرهاد احمدی:


وارث تمام اضطرابهای من سلام
لیلی قشنگ خوابهای من سلام


کودک اتل متل توتوله ات چه شد
ای بلوغ التهابهای من سلام


من بهشت را نچیده ام ولی ؛ پشت چشمهام
شاعری سروخته*؛ عذابهای من سلام


زندگی یکی نبود ؛
بود ؛کودتا ؛عشق
عشق ؛کربلای انقلابهای من سلام


من چقدر دیر می رسم به آخر کتاب
تو؛ سلام آخر کتابهای من سلام

 

 

 


نوشته شده در جمعه 91/5/13ساعت 5:8 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

امیر پیمان:

تو را برای ابد ترک می‌کنم مریم 

چه حُسن مطلع تلخی برای غم، مریم!


برای من که تو را از تو بیشتر می‌خواست 

چه سرنوشت بدی را زدی رقم، مریم!


پکی عمیق به سیگار می زنم، هرچند

تو نیستی که ببینی چه می‌کشم! مریم!

همه مرا به خودم واگذاشتند... همه...

همه...

همه...

همه...

حتّی تو هم...

تو هم...

مریم!

 


نوشته شده در جمعه 91/5/13ساعت 5:4 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

حامد حسین خانی:
بین بچه های شهر گفتگوی کوچه بود
خانه شما درست روبروی کوچه بود


رنگ چشم روشنت بوی وحشی تنت
ای بهار قد بلندرنگ و بوی کوچه بود


ناگهان دلت گرفت رفتی و از ان به بعد
انچه رفت و برنگشت ابروی کوچه بود


مثل دانه در زمین مثل میوه بر درخت
استخوان عشق تو در گلوی کوچه بود


با شروع سبک عشق از هزار سال پیش
این شراب خانگی در سبوی کوچه بود


بعد انکه رفتی و روز ما سیاه شد
گریه چراغها کور سوی کوچه بود


کوچه طفلکی شکست خرد شد خمید مرد
زندگی کنار تو ارزوی کوچه بود


نوشته شده در جمعه 91/5/13ساعت 5:1 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >
قالب : پیچک