سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

ساعت درست روی چهار ایستاد، مرد 

پیچید سمت کوچه ی بن بست باد مرد


باران گرفت و ثانیه ها چکه چکه ریخت 

آورد سنگ فرش زنی را به یاد،مرد


با گیسوان خیس زنی ساعت چهار 

در باد می وزید شب و باد باد مرد


شاید...و باز عقربه ها را عقب کشید 

انگار...مثل اینکه.... و پاسخ نداد مرد


ساعت هنوز روی چهار ایستاده است

در انتظار معجزه ی ان یکاد مرد


نوشته شده در جمعه 91/5/6ساعت 5:28 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<   <<   6      
قالب : پیچک