سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

فالگیر

فهمید دارم حسرتی، داغی، غمی؛  فهـمید

از حجــم اقیــانوس دردم شبنــــــمی فهمید

می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است

فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید

این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد

وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید

اوداشـت هفـــده سـال- یا کمــتر- نمی دانم

مـی شد از آن رخسـار زرد گنــدمی فهمید

امسـال هــم وقتـی که آمد شهــر غـوغا شد

امسـال هــم وقتـی کــه آمـد عالــمی فهمید:

مـو فالـگیرم... اومدم فالت بگــیرم.... هـا

فهــمید دارم  اضـطرابی ،  ماتمـی ؛  فهـمید

دستــم به دستـش دادم و از تب ،تب سردم

بی آنکـه هـذیان بشـنود از مـن کمی فهمید

بخـتت بلـنده... ها گلو! چشمون دشمن کور

راز تــونـه گـفــتـم  پریـنــو آدمــی  فـهـمید

هی گفت از هر در سخن ؛  از آب و آیینه

از مهـره  مار و طلسم و هر چه می فهمید

بـا اینهـمـه او کــولی خــوبی نخــواهـد شـد

هـرچـند از باران چشـمـم  نـم نـمی  فهمـید

مــی خـــوانــد از آیـیـــنه راز مــاه را امـا

یک عمـــر من آواره اش بودم، نمی فهمید

 

 


نوشته شده در یکشنبه 92/1/18ساعت 6:51 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

مهتاب شطرنجی

 

از اتهام یک گناه ساده می ریزد

آیینه است از یک گناه ساده می ریزد

بر بند رخت خانه شان هر شب گل مهتاب

بر آن قبای راه راه ساده می ریزد

با قوطی کبریت های خالی از دیروز

تا طرحی از یک سرپناه ساده می ریزد

با یک تلنگر می تکد از هر چه هیچاهیچ

خاکستر است از یک دو آه ساده می ریزد

شوقی رها هر شب مرا مثل تبی ولگرد

در یک شب بی وعده گاه ساده می ریزد

سوت قطار کوکی شب خاطراتم را

در خالی یک ایستگاه ساده می ریزد

مثل همان دیروزهای خالی از لبخند

می آید و با یک نگاه ساده می ریزد

گاهی خدا گاهی تب یک خواب رنگارنگ

از آن نگاه گاه گاه ساده می ریزد

من باختم سارا چرا غم سایه ی خود را

هر شب در آن چشم سیاه ساده می ریزد

مهتاب شطرنجی چرا دلتنگی خود را

بر قلعه بان این سپاه ساده می ریزد

زندانی شبها منم یا تو که در چشمت

هرشب خدا یک خوشه ماه ساده می ریزد؟

***

با یک تلنگر می تکد از هر چه هیچاهیچ

خاکسترش از یک دو آه ساده می ریزد

چیزی نمی گوید ولی از هرم آوازش

پوران بنان گلپا الهه ساده می ریزد

مثل همان دیروز های خالی از لبخند

اینگونه با یک اشتباه ساده می ریزد

اینگونه آری در شبیخون خزانی زرد

از برگ برگ یک گناه ساده می ریزد


نوشته شده در دوشنبه 92/1/12ساعت 9:57 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

زیرهجوم اینهمه آوار درد و غم

امشب دلم هوای تو کرده است بد رقم

می دانم سکوت دلم غافلی ولی

با هر درنگ سوی در خانه می دوم

اینجا میان آهن و سیمان و دود و سنگ

دنبال چشمهای زمین خورده ی توام

دیشب هوای شرجی گلشهر زد سرم

رفتم کنار ساحل آرام و بعد هم

یک چای داغ جای شما سبز بد نبود

زیر و بم صدای بنان  لی لی بلم

یک ناکهان سرخ مرا تا کویر برد

تش باد  طبل حادثه را کوفت دم به دم

نالید مادری و زمین لرزه اش گرفت:

بم بم ببم ببم ب ب بم بم ببم ببم

من اعتراف می کنم عاشق نبوده ام

اینسان غریب کی ز غمت مویه کرده ام

از گرمگاه مدرسه باری نیامدم

مثل همین جماعت بی درد محترم

تا در پتوی بی سر و ته خاکتان کنم

تا مرگ را دو دمدمه تلقین تان دهم

آدم نه یک سگم به تب گرم آشتی

از مرزهای آبی باران گذشته ام

تا در زمین مرده تو را جستجو کنم

تا از زمین مرده تنت را نفس کشم

من اعتراف می کنم عاشق نبوده ام

اینسان غریب کی زغمت زوزه کرده ام

***

من پاره پاره می نهم این زخم در دلم

من تکه تکه می نهم این خانه روی هم

می سازمت دوباره اگر باورم کنی

می سازیم دوباره اگر باورت کنم

 


نوشته شده در دوشنبه 92/1/12ساعت 9:56 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

دنیایی ها 2

 

نگذار اینجا بوی خار و خس بگیرم

می خواهم از دنیا دلم را پس بگیرم

می خواهم امشب برگ برگ هستی ام را

از شاخه های این شب نارس بگیرم

من آمدم تا حجم اقیانوس را از

جغرافیای شانه ی اطلس بگیرم

کولی شدم تا مثل تقدیر نگاهت

آیینه را از هر کس و ناکس بگیرم

اما چه با من می کند چشمت که باید

هم  گفته، هم  نا گفته ام را پس بگیرم

کر نیستند این ناکسان اما چگونه

داد خود از این لشکر کرکس بگیرم

ای تلخ شیرین شوخ تند ای مرگ،بگذار

کام خود از آن خنده های گس بگیرم

ای با تنم از عطر کافور آشنا تر

نگذار اینجا بوی خار و خس بگیرم

دلتنگم از جنجال جنگی سرد اینجا

با زندگی می خواهم آتش بس بگیرم

***

در قاب عکسی کهنه مادر چشم در راه

تا ماه را طوقی از اطلس بگیرم

کو دستمال خیس اشک ای روح باران

تا گرد از آن چشمان دلواپس بگیرم

 


نوشته شده در دوشنبه 92/1/12ساعت 9:56 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

دنیایی ها 1

 

دنیا شبیه توست مثل دلبری هات

چیزی شبیه رنگ رنگ روسری هات

مثل شکوه بادبادک بازی باد

وقتی که می رقصاندش بازیگری هات

چیزی شبیه دل به لبخند تو دادن

مثل گل تردید در نا باوری هات

افسوس اما شهر ارزان می فروشد

در پارکهای شوخ، شرم دختری هات

ای شهرزاد قصه های سالها پیش

افسانه ام کن با تب افسونگری هات

گم کرده ام آه ای هزار و یک درد

خورشید را قصه ی دیو و پری هات

شاهی؟ گدایی؟ مرشدی؟ پیری؟ چه هستی؟

دل بسته ام عمری است بر پیغمبری هات

امشب عمو زنجیر باف قصه ام را

آورده ام در حلقه ی پا منبری هات

نذر مرا با کاسه ای گندم ادا کن

تا پر بگیرم در حریم پاپری هات

امروز یادم کن که فردا دیگر از من

گردی نخواهد خاست با یادآوری هات

*

دنیا شبیه توست..... وقتی ماه باشی ،

حتی خدا دل می دهد بر دلبری هات

 


نوشته شده در دوشنبه 92/1/12ساعت 9:55 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

لیلا

می پرسم از اندوه نایابی که او را برد

از هاله ی نه توی مهتابی که او را برد

این بیت ، بند دوم یک آه-سایشگاه

او مثل ماهی های تنگابی که او را برد

می پرسمش از دور، ازدیروز، از دریا

از موج خیز سرد سیلابی که او را برد

اول نگاهم می کند-گفتم، روانی نیست

می گوید از شبهای شادابی که او را برد:

من را ...سوار یک سمند بی پلاک آمد

داماد...من ای کاش....سهرابی که او را برد

چیزی نمی فهمم از این بی سطر نامفهوم

او خود ولی می گوید از خوابی که او را برد:

سهراب نام دوست....بیچاره لیلا هم

من...بین ما روزی شکرآبی ...که او را برد

هی رفتم و هی آمدم بی کودکیها....ها

افتاده بودم در همان تابی که اورا برد

دختر فراری ها برایش پارک آوردند

لیلا نبود آن بید لرزابی که او را برد

یک هشت شنبه ...ساعت فردا...پری روزا

با من قرار مانتویی آبی که اورا برد

از آستانه تا خود دروازه خندیدیم

هی گفت از هر در سخن بابی که او را برد

این آخرین دیدار ما....مرفین اگر...بی او

می پیچدم در خلسه ی خوابی که او را برد

مثل پسین سالمندی های یکشنبه

افتاده بودم گوشه ی قابی که او را برد

زنهای فامیل آمدند از بوق بوق شهر

دیدم عروس و تور و قلابی که او را برد

زنها به رسم ماه بر آتش.... سپندیدم

هی سوختم بی رسم و آدابی که او را برد

دف می خورد حالا تمام شهر بی طنبور

کل می خورم بی زخم مضرابی که اورا برد

***

من راوی این قصه ام ،از متن می آیم

می گفتم از مردی و سیلابی که او را برد

از آه-سایشگاه او تا خانه ی لیلا

می تابدم مهتاب بی تابی که او را برد

او خود منم/ من اویم و آیینه می داند

آهی که او را سوخت ،گردابی که او را برد

من خواب می دیدم همان خوابی که او را دید

من خواب می بردم همان خوابی که او را برد

من...را... سوار یک ...سمند بی پلاک ...آمد

من... عاشقش بودم ...نه سهرابی که او را برد

 


نوشته شده در دوشنبه 92/1/12ساعت 9:54 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

خش خش ، صدای باد و یک شهر برگ زرد


حجمی ز دود و نور و رقص غبار و گرد ...


ده فال حافظ و پرنده و یک قفس ...
یک صورت چروک و یک قلب پر ز درد،


در قار قار زشت کلاغان نمی شنید،
گویی کسی صدای قدمهای پیرمرد؛


از آن زمان که قامت او چون کمان خمید،
بیچاره مانده بود پریشان و دوره گرد...


در آخرین قمار پریشان زندگی ...
گویا گرفته بود حریفش دو تاس نرد،


لرزید از برودت سرمای بی کسی ،
سرما کتاب درد دلش را تمام کرد...


بر برگ برگ دفتر پاییز زندگی ...
آنجا کنار قامت بی جان پیرمرد؛


دستی نوشته بود برایش به یادگار:
"ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد "

 

 


نوشته شده در دوشنبه 92/1/12ساعت 9:53 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

غزل هایی است با من مثل نوزادان بی مادر

اگر چه هر کدام از دیگری صد بار زیبا تر

 

تما شا میکنم جان دادن تن پاره هایم را

و می دانم به پایان میرسم با مصرع آخر

 

تو جان شعر من هستی و می بینم بر آن هستی

که بنشا نی مرا در آرزوی دفتری دیگر

 

چگونه دشمنی یا باورم کردی که بعد از تو

نمی دانم چگونه دوستی ها را کنم باور

 

به دست آوردم و از دست دادم پوچ یعنی این

مروری کن چه با من کرده ای ای چرخ بازیگر

 


نوشته شده در دوشنبه 92/1/12ساعت 9:53 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

طرز تهیه

ابتدا قابلمه تهیه کنید اب لیمو اب غوره سرکه مائ الشعیر رو بریزید

بعد همه ی مواد رو اضافه کنید غیر از روغنها- الکل- ماینکسیدل-رزماری-

این مواد باید به شما به اندازه یک شیشه نوشابه خانواده به شما مواد بده بگذارید یکساعت بجوشد وقتی احساس کردید ماده غلیظ شده نصف شده بردارید

خنک بشه از صافی ردش کنید چند بار خنک که شد

روغنها به اندازه مخلوط کنید روز ماری و ماینکسیدل و الکل رو هم اضافه کنید و بگذارید یخچال

شما باید در 24 ساعت سه بار استفاده کنید شب ظهر و صبح قبل از استفاده موهارو بشورید داخل ظرف ماینکسیدل قطره چکون هست از اون استفاده کنید

این ماده باید 4 ساعت روی سر شما باشه بعد می تونید بشویید اگر هنگام استفاده سرتون رو ماساژ بدید خیلی خوبه شونه لیزری داشته باشید خوبه

برای موهای خشک من امتحان نکردم اما به نظر می رسه باید روغنها رو بیشتر بریزید

امیدوارم جواب بگیرید مرتب این کارو انجام بدید تا یکسال بعد از سه ماه شما شاهد موهای ظریف روی سرتان خواهید بود خدا نگهدار

تذکر-اگر این کارو انجام دادید و مو به مو اجرا کردید اتفاقی نمی افته اما اگر به محض اینکه علایم مشاهده کردید استفاده نکنید اها یادم امد هنگام استفاده نباید موهای شما بریزه باید ریزش اون قطع و یا کم بشه اگه دیدید موهاتو ریزش پیدا کرد نزنید امیدوارم استفاده کنید جواب بگیرید من مسئولیتی ندارم خدا نگهدار


نوشته شده در دوشنبه 92/1/12ساعت 9:52 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )


اما موادی که لازم هست تهیه کنید 

مقدار استفاده 

مکان تهیه

مقدار

ماده

یک شیشه

داروخانه

یک شیشه

ماینکسیدل 5 درصد

یک لیوان چایخوری

#

یک شیشه

الکل فرقی نمی کنه

توضیح دارد

یک شیشه

#

یک عدد

قطره رز ماری

دو برگ پوستشو با چاقو بکنید

عطاری داروی گیاهی

دو برگ

برگ الوورا

اندازه ای که گرفتید

#

اندازه 1000 تومان

آرد نخود

#

#

1000 تومان

تخم کرفس

#

#

#

سبوس برنج

#

#

#

تخم شنبلیله

#

#

#

گل ختمی

 


نوشته شده در دوشنبه 92/1/12ساعت 9:51 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<      1   2   3   4      >
قالب : پیچک