سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زمزمه های یک شب سی ساله

 

 

یک  روسری  سپید  بازاری  داشت 

قلبش دوسه زخم کهنه ی کاری داشت


از تک تک کوچه های ده رد می شد 

با  پنجره ها  قرار  اجباری  داشت


هر روز به آب چشمه گل می پاشید 

انگار به آب  هم  بدهکاری  داشت


حتی به   نگاه  بچه ها می خندید 

گاهی که خیال مردم آزاری داشت


در اکثر قصه های  بی بی نرگس

یک چهره ی بی گناه  تکراری داشت

بعدا که میان شهر گم شد گفتند:


نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت 7:38 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

یک جمله می گویم که استثنا ندارد
دیگر کسی در قلب سردم جا ندارد


بعد از رسیدن عاقبت فهمید مجنون
آنچه که او میخواسته لیلا ندارد


لا لا بخوان ای کودک قلبم ، لالالا
آنچه که میخواهی از این دنیا ندارد


آرام می پوسم در این غربت ولیکن
اینهابرای قلب تو معنا ندارد


گفتی که شاید باز فردا ،آه آقا!
این روزهای شب زده فردا ندارد


این شعر من را گفت، نه من شعر را،چون
دنیام ترکیبی است از «من» با «ندارد».



نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت 7:37 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

آذرخش ) 

یک   ‎ربع دیگر،پشت پرچین،لحظه  ‎  ی  ‎دیدار

کفش سفید راحتی،پیراهن گلدار


شاید بیاید از همینور، باهمان لبخند

شاید که من دستی بلرزانم براین گیتار


من یاسها را میشناسم،هیچ یاسی نیست

کاینگونه عطرش را بپاشد بر تن دیوار


با گیسوانش،خواب خیس ابرها در دشت

یا نه،غباری زرد در آغوش گندمزار


او با صدای کفشهایش پشت آلاچیق

میآید و پر میکشند آن دستههای سار


من با همین گیتار ،مثل کولیان دشت

بسیار نام عطریش را خواندهام،بسیار


شبهای موج یاسها در غرفههای خواب

شبهای چشم باغها در خواب و من بیدار


دلتنگ،پشت شاخههای بید،چون مجنون

سرمست،درپسکوچههای عشق،چون عطّار


چون قطره اشکی تا شوم بر گردنش آویز

چون لکه ابری تا شوم بر شانهاش آوار


یکربع دیگر،در میان جاده،سرخ و سبز

رقص گل پیراهنش در لحظه ی دیدار


نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت 7:35 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

الماس چشمِ آسمان گیسوی من، بنشین 

جادوگرِمکارِ لب جادوی من، بنشین


این بار هم که بد قلق بازی درآوردی 

بردار ابرو را، خدا ابروی من بنشین


خط لبت را صاف کن ای ارمنی لبخند 

ریمل کشیدی ماه چم آهوی من، بنشین


بالا بزن یک بار دیگر آستینت را 

سرخ و سفید و بور، رویاروی من بنشین


نه! آن طرف نه، بچه های کوچه می بینند- 

لب بازی ما را، بیا این سوی من بنشین


زیر لباست گنج قایم کرده ای انگار! 

آن دکمه ها را باز کن، پهلوی من بنشین


یک خواهش کوچک- بیا و  "نه" نگو، باشد؟

یک نیم ساعت بر سر زانوی من بنشین


نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت 7:35 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

کوچه باغ شعر 

 

 

در آغوش خودش دارد وجود مر مری ات را 

فقط می ترسم از دریا بگیرد دختری ات را


به روی ماسه می بارد غزل پشت غزل بانو 

به محضی که تکان دادی لباس زر زری ات را


تو ذاتا شاعری ومن فقط شاگردتان هستم 

تو یادم داده ای کم کم زبان مادری ات را


و مجنون باز بر می خواست اگر بودی در آن قصه 

به لیلی یاد می دادی فنون دلبری ات را


به دورت حاجی ام خورشید فقط من بی خیالش شو 

زمین وتیر کیوان وهزارن مشتری ات را


مقصر من نبودم نه تویی شیطان شیرین که-- 

به عطر دردسر آغشته کردی روسری ات را


خیال زل زدن هایت به چشمم پیشکش یکوقت

ندزدی لاقل از ما نگاه سر سری ات را


شرابی نیستم هرگزولی بد مست خواهم کرد

مرا دعوت کنی یک شب که رقص بندری ات را.....


نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت 7:34 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

اطلسی

این چست این چیزی که در چشم تو پیداست

چیزی که من می بینم و اززیباترینهاست

 

گم کن مرا یکروز در ژرفای سبزش

این آرزو هم مثل چشمان تو زیباست

طرح نگاهی را که دارم از تو با خود

پروانه ی سبز ورود من به رویاست

 

بگذار در اقصای چشمانت بگردم

اینجا تمام خاک هفت اقلیم پیداست

 

با چشمهایت می توان تا آسمان رفت

این چشمها تا ارتفاع عشق بالاست

 

من چیستم در موج طوفان نگاهت

دریا درد اینجا قطره ای بر روی دریاست

 

دنیا به آخر می رسد بی چشمهایت

وقتی تو هستی ابتدای عمر دنیاست


نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت 7:33 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

پروانه و کودک

با آنکه روزی در خزان یاسهای دست تو پژمرد

نام تو را در باغ پیچکهای وحشی می توان برد

 

باور نداری پس ببین این ما نبودیم عشق ما بود

در دستهای روشن آیینه ها یکباره تا خورد

 

یادی پریشان مانده با من از جوانی از تو ای عشق

آن سالها را پیش از اینها خاطرات دیگری بود

 

با من بمان زیبا صمیمی پاک در این باغ پاییز

دور از نگاه آنکه او آن میوه ی ممنوعه را خورد

 

پرواز دارم یک نیستان شاپرک را صبحگاهان

یک روز هم پروانه ای در دستهای کودکی مرد


نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت 7:32 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

- شعله ی بیدار

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود

می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

 

عشق تو بسم بود که این شعله ی بیدار

روشنگر شبهای بلند قفسم بود

 

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت

غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

 

دست من و آغوش تو هیهات که یک عمر

تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

 

با الله که بجز یاد تو گر هیچ کسم هست

حاشا که بجز عشق تو گر هیچ کسم بود

 

سیمای مسیحایی اندوه تو ای عشق

در غربت این مهلکه فریاد رسم بود

 

لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم

رفتم به خدا گر هوسم بود بسم بود


نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت 7:31 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

غریبانه

 

 

نشسته خسته و خاموش گوشه ی ایوان

زنی به وسعت اندوه مادران جهان

 

دلش گرفته همین است کار هر روزش

دم غروب غریبانه با کمی باران

 

بیاید و بنشیند در آستانه ی در

و باز چشم بدوزد به کوچه ای که در آن

 

نشست و بدرقه ات را نگاه کرد و شکست

غروب جمعه ای از روزهای تابستان

 

به فکر می رود آنقدر تا بیاوردت

به خود می آوردش غربت صدای اذان

 

به خود می آید از این کوچه باز می گردد

کنار حوض دلش باز نم نم باران

 

هوای کهنه ی این حوض را بشوراند

وضو بسازد از این موجهای سرگردان

 

که شب می آید روشن کنم اتاقش را

چقدر زمزمه با قاب عکس با گلدان

 

شب است و خلوت ایوان دوباره می شکند

ولی به وسعت اندوه مادران جهان


نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت 7:29 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

 

 

 

 

 

موجی که شاید در جنون هفت دریا نیست

 

 

مهمان نمی خواهید آقا اهل این جا نیست

از شوق سر شار است اما در تنش نا نیست

 

دیدند دل تنگ است اینجا را نشان دادند

تا عقده اش را وا کند دستی که پیدا نیست

 

در وسعت صحنت کبوتر وار می چرخد

تا باورش گرددکه این گلدسته رویا نیست

 

در حوض چشمش حلقه حلقه موج بی تابی ست

موجی که شاید در جنون هفت دریا نیست

هر لحظه با داغ بقیعت گرم می گیرد

یخ می زند آهی که در آن سوز زهرا نیست

 

با بغض نخلستانی ات در خلوتش غوغا ست

احساس غربت می کند وقتی که تنها نیست

 

فریاد یک عمر است در شور غزلهایش

از شوق دیدارت نفسهایش مهیا نیست

 

بگار امشب پا به پای دستها آقا

او هم ضریحت را بگیرد اهل اینجا نیست

 


نوشته شده در شنبه 92/2/21ساعت 7:28 عصر توسط محمد علی آراسته نظرات ( )

<      1   2   3      >
قالب : پیچک